انتقام *پارت ۹*
انتقام *پارت ۹*
اداره/:
جونگ:یادتون رفته بود مگه نه؟
هان:آره 😅
ات:خب چیزی شده
جونگ:آره ووک امروز چانگ مین رو دیده و ردیاب گزاشته تو جیبش
هان:خب بده بریم دنبالش
جونگ:فرستادم
هان:ما رفتیم
ماشین/:
ات:بنظرت چانگ مین خبر نداره؟
هان:چطور باید خبر داشته باشه اخه
ات:بنظرم شوگا رو هم خبر کنیم
هان:آخه چرا باید خبرش کنیم
ات:میخوام خیالم راحت باشه
هان:اوکی خبر کن
مکالمه/:
ات:الو شوگی
شوگا:شوگی چیه شوگا😐
ات:حالا هر چی ی جایی برات میفرستم بیا
شوگا:اوکی
ات:بای شوگی
شوگا:شوگی نه شوگا*داد*
*ات قطع کرد/:
*شوگا داشت پشت سر ات و هان میومد چانگ مین هم باز رفت همون جایی که اون دفعه ات و هان رو شکنجه میداد *
*مین پیاده شد و ات ،هان و شوگا رو با ی عالم دردسر گرفت ولی دستاشون رو نبست *
*مین از جیبش ردیاب رو در اورد*
مین:پس نقشه تون این بود
ات:ایشششش دوباره تو
مین:چیه خانومی ناراحت میشی
هان:اینطور صداش نکن
مین:اوکی اوکی
شوگا:چی میخوای
مین:رنج دیدنتون رو
شوگا: روانی
مین:آره من روانی ام مشکل داری
شوگا:حد اقل هان رو ول کن
مین:هان همین مو خوشگلس
ات:الان اصل مطلب چیه؟
مین:هیچ میخوام جلو پارتنر ت و دوست صمیمیت بکشمت
هان:دوباره؟
مین:حرف بسه ببندینش
*ات رو بستن شوگا و هان رو هم از دستاشون گرفته بودن *
مین:هو استرس دارم نمیدونم با کدوم روش بکشمت
ات:فقط بکش تموم کن
مین:خودت خواستی
*هان داشت پر پر میزد که تلا ش هاش فایده داشت تونست دستاش رو باز کنه و وایساد جلوی ات چون چانگ مین میخواست ات رو بکشه چاقو رو که میخواست بکنه رو شکم ات به هان خورد *
مین:خوشم اومد *چاقو رو از شکم هان کشید بیرون*
*شوگا هم با بکسی که بلد بود دونفری که کنارش بودن رو زد و چاقو رو برداشت *
شوگا:تو باید امروز بمیری
*چاقو رو فرو کرد تو سینه چانگ مین *
مین:*خنده *
*شوگا ات و هان رو برد بیمارستان و گفت که هان باید ی چند روزی بمونه*
ات:حالا چی میشه؟
شوگا:هیچی تا چند روز میمونیم که درست شه
ات:نه چانگ مین رو میگم
شوگا:آها امید وارم که بمیره
ات:شوگا تو خوبی ؟
شوگا:آره تو چی
ات:منم خوبم
شوگا :قربونت برم من *بوس از پیشونی*
ات:اوپا
شوگا:بله
ات:اگه ی روز بگم که عاشق شدم چیکار میکنی ؟
شوگا:هیچ میرم میگردم اون کیه؟چیکارس؟ و بعد مثل پدرا تورو میدم بری تو روز عروسیت هم من دستت رو میدم به داماد
(تو عروسی های کره ای باید پدر دست دخترش رو بده به داماد)
ات:واقعا تو بهترین دوستی
شوگا:خب من برم چیزی بخرم تو هم برو تو اتاق هان ببین چ خبره
ات:باش
ات:باش
*شوگا رفت*
ات تو اتاق هان/:
ات:هان چرا بیدار نمیشی حوصله آن سر رفت
*تو این لحضه هان بیدار بود خودش رو زده بود به خواب*
ات:من خیلی سختی کشیدم ...
اداره/:
جونگ:یادتون رفته بود مگه نه؟
هان:آره 😅
ات:خب چیزی شده
جونگ:آره ووک امروز چانگ مین رو دیده و ردیاب گزاشته تو جیبش
هان:خب بده بریم دنبالش
جونگ:فرستادم
هان:ما رفتیم
ماشین/:
ات:بنظرت چانگ مین خبر نداره؟
هان:چطور باید خبر داشته باشه اخه
ات:بنظرم شوگا رو هم خبر کنیم
هان:آخه چرا باید خبرش کنیم
ات:میخوام خیالم راحت باشه
هان:اوکی خبر کن
مکالمه/:
ات:الو شوگی
شوگا:شوگی چیه شوگا😐
ات:حالا هر چی ی جایی برات میفرستم بیا
شوگا:اوکی
ات:بای شوگی
شوگا:شوگی نه شوگا*داد*
*ات قطع کرد/:
*شوگا داشت پشت سر ات و هان میومد چانگ مین هم باز رفت همون جایی که اون دفعه ات و هان رو شکنجه میداد *
*مین پیاده شد و ات ،هان و شوگا رو با ی عالم دردسر گرفت ولی دستاشون رو نبست *
*مین از جیبش ردیاب رو در اورد*
مین:پس نقشه تون این بود
ات:ایشششش دوباره تو
مین:چیه خانومی ناراحت میشی
هان:اینطور صداش نکن
مین:اوکی اوکی
شوگا:چی میخوای
مین:رنج دیدنتون رو
شوگا: روانی
مین:آره من روانی ام مشکل داری
شوگا:حد اقل هان رو ول کن
مین:هان همین مو خوشگلس
ات:الان اصل مطلب چیه؟
مین:هیچ میخوام جلو پارتنر ت و دوست صمیمیت بکشمت
هان:دوباره؟
مین:حرف بسه ببندینش
*ات رو بستن شوگا و هان رو هم از دستاشون گرفته بودن *
مین:هو استرس دارم نمیدونم با کدوم روش بکشمت
ات:فقط بکش تموم کن
مین:خودت خواستی
*هان داشت پر پر میزد که تلا ش هاش فایده داشت تونست دستاش رو باز کنه و وایساد جلوی ات چون چانگ مین میخواست ات رو بکشه چاقو رو که میخواست بکنه رو شکم ات به هان خورد *
مین:خوشم اومد *چاقو رو از شکم هان کشید بیرون*
*شوگا هم با بکسی که بلد بود دونفری که کنارش بودن رو زد و چاقو رو برداشت *
شوگا:تو باید امروز بمیری
*چاقو رو فرو کرد تو سینه چانگ مین *
مین:*خنده *
*شوگا ات و هان رو برد بیمارستان و گفت که هان باید ی چند روزی بمونه*
ات:حالا چی میشه؟
شوگا:هیچی تا چند روز میمونیم که درست شه
ات:نه چانگ مین رو میگم
شوگا:آها امید وارم که بمیره
ات:شوگا تو خوبی ؟
شوگا:آره تو چی
ات:منم خوبم
شوگا :قربونت برم من *بوس از پیشونی*
ات:اوپا
شوگا:بله
ات:اگه ی روز بگم که عاشق شدم چیکار میکنی ؟
شوگا:هیچ میرم میگردم اون کیه؟چیکارس؟ و بعد مثل پدرا تورو میدم بری تو روز عروسیت هم من دستت رو میدم به داماد
(تو عروسی های کره ای باید پدر دست دخترش رو بده به داماد)
ات:واقعا تو بهترین دوستی
شوگا:خب من برم چیزی بخرم تو هم برو تو اتاق هان ببین چ خبره
ات:باش
ات:باش
*شوگا رفت*
ات تو اتاق هان/:
ات:هان چرا بیدار نمیشی حوصله آن سر رفت
*تو این لحضه هان بیدار بود خودش رو زده بود به خواب*
ات:من خیلی سختی کشیدم ...
۷.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.