خوناشام وحشی 🍷🦇
#خوناشام_وحشی 🍷🦇
℗⍺ℽ⍑_۹
ا.ت: باشه منم میام...*لبخند مصنوعی*
هانجین: هوفف..خوبه..*خنده*
یوری: پس ساعت 3 میریم جنگل...فقط زیاد نباید بمونیم...*جدی*
جانگ: اوکیه..*لبخند*
پرش زمانی ساعت 3 "ویو نویسنده"
ا.ت لباسش رو پوشید..
آرایش لایت کرد و موهاش رو باز گذاشت...
همون طور که داخل کیفش گوشیش رو میزاشت و تو آینه به خودش نگاه میکرد میگفت...
ا.ت: هوفف..چطوری من باهاشون برم..؟!
اگه گم بشیم چی.. ؟!
هوفف...خدایا این دیگه چیه...؟؟*آروم و ناراحت*
یوری که از پله ها بالا اومده بود..
آروم داشت به حرفای ا.ت گوش میداد...
یوری: میترسی..؟؟
ا.ت جیغ خفیفی کشید برگشت...
متوجه شد یوری حرفاشو گوش داده...
آروم گفت..
ا.ت: نه چیزی نیست..بریم*لبخند مصنوعی*
یوری خواست چیزی بگه..
اما ا.ت اجازه نداد..
هانجین و جانگ منتظر بودن . یوری و ا.ت وارد حیاط شدن...
دور برسون کاملا از درخت پر بود..
در حال حرکت بودن و هانجین و یوری کلی عکس میگرفتن...
اما ا.ت ترس بدی تو دلش داشت...
دقیقا از کنار همون درختی رد شد که دیشب اون خوناشام کنارش دیده شدع بود...
#اد_جیمین
℗⍺ℽ⍑_۹
ا.ت: باشه منم میام...*لبخند مصنوعی*
هانجین: هوفف..خوبه..*خنده*
یوری: پس ساعت 3 میریم جنگل...فقط زیاد نباید بمونیم...*جدی*
جانگ: اوکیه..*لبخند*
پرش زمانی ساعت 3 "ویو نویسنده"
ا.ت لباسش رو پوشید..
آرایش لایت کرد و موهاش رو باز گذاشت...
همون طور که داخل کیفش گوشیش رو میزاشت و تو آینه به خودش نگاه میکرد میگفت...
ا.ت: هوفف..چطوری من باهاشون برم..؟!
اگه گم بشیم چی.. ؟!
هوفف...خدایا این دیگه چیه...؟؟*آروم و ناراحت*
یوری که از پله ها بالا اومده بود..
آروم داشت به حرفای ا.ت گوش میداد...
یوری: میترسی..؟؟
ا.ت جیغ خفیفی کشید برگشت...
متوجه شد یوری حرفاشو گوش داده...
آروم گفت..
ا.ت: نه چیزی نیست..بریم*لبخند مصنوعی*
یوری خواست چیزی بگه..
اما ا.ت اجازه نداد..
هانجین و جانگ منتظر بودن . یوری و ا.ت وارد حیاط شدن...
دور برسون کاملا از درخت پر بود..
در حال حرکت بودن و هانجین و یوری کلی عکس میگرفتن...
اما ا.ت ترس بدی تو دلش داشت...
دقیقا از کنار همون درختی رد شد که دیشب اون خوناشام کنارش دیده شدع بود...
#اد_جیمین
۱.۳k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.