روی تقدیرم نوشته اشتباه

روی تقدیرم نوشته ... اشتباه

زیر هیج آسمانی جایم نیست

کوله بارم پر از تنهایی است

پر از روزگاران بد ، مردمان بد ...

بردارم بار سفر

برخیزم از این دیار بی مراد

شب های ساکتم را صدایی نمی آید

ای خدا ، گریزانم از این همه نازندگیها

آویخته بر این لحظه ها می کشان همه پیکرم را

تا بسازم شهر ی برای تنهایی فردا .


../ دلواژهای : سعید
دیدگاه ها (۸)

دستم تمام خستگی هاستتنم بوی کهنه های دنیاستامیدم نیست به این...

خدا حافظخداحافظخدا حافظ ای باورهای شیرینمخداحافظ ای آرزوهای ...

شهرم شهر بن بست ها بودشهر رفتن تا گمشدنشهر دیوارها بودشهر بی...

می‌گویندبس که دستی گرمکسی به سرت نکشیدهموهایت سفید شده‌اندری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط