دوست داری از میان جمع پیدایت کنم

دوست داری از میان جمع پیدایت کنم
من که می دانم تو می خواهی تماشایت کنم

بی قراری، دائما این سو و آن سو می پری
تا مگر من یک نظر بر قد و بالایت کنم

هیچ می دانی که من هم آرزومند توأم؟
دوست دارم با تمام قلب شیدایت کنم

"آه از دست تو" بی پایان ترین گنج من است
می توانم تا ابد با ناله سودایت کنم

سالها اهل عبادت بودم اما سرنوشت
گفت می دانم چگونه اهل دنیایت کنم

بعد هم طوری فریبم داد تا حاضر شوم
آبرویم را فدای شیطنت هایت کنم

بهتر است این بار جای خلوتی قایم شوی
تا بیایم چشم شیطان کور پیدایت کنم
دیدگاه ها (۳)

چشمت فریبم می دهد گاهی به گمراهیلب روی لب خاموشی ناب است و ک...

تا سحر بر دفتر شعرم نگاه انداختم بوسه بر نامت زدم اشک سیاه ا...

بیا ای راحت جانم که جان من فدای توسر سودائی عاشق فدای خاک پا...

من بفکر غزلی در خور چشمان تو أمتو ولی چشم به شعر و غزلم میبن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط