ویو کوک

ویو کوک
زدم تو حالش ولی الان دلم نیومد
کوک: خب الان که نمیشه رنگ و وسیله و ی عالمه چییزه دیگه میخواد
جیا: پس کی( یکم ذوقش کم شد
کوک: فردا صبح با هم میریم وسیله میگیریم
جیا: واجا( ذوق
کوک: اره.. تو بچه بودی این طوری حرف نمیزدیی الان کم مسخرهربازی در بیارر
جیا: چش
دخاره نفهم میگم نکن بد تر میکنع
کوک: بریم تو
جیا: خب...............( اطرافو نگو کرد)
یدونه مکم کبودن رو پاممم
دویید
جیا: تونستی منو بگیرر
انقدر رو پام حساسم که دویدم دنبالش که لبه استخر وایساد
کوک: گیرت اوردم
جیا: ( لبخند بیخیالی
تزدیکش شدم وقتی امدم پرتش کنم تو اب انگا امادش بود خودشو بم جسبوندو پرت کرد تو ابا
تو شک بود تو ابم چشاش بسته بودو داشتیم میرفتیم تح استخر که گرفتمو اوردم بالا
حیا: نقشت ب چوخ رف( خندههه
کوک: ولی دهاره خرر هوا سردهه دیونه شدی میکشمت
توقعه داشتم فرار کنه ولی لبه استخر اویزون شده بود میخندید بلند بلند که داش مسخرم میکرد
دلم میخوادششش.....
دلم میخواد همین الان ب جیغ و داد بندازمش ولییی تهیونگ بفهمه همینطور که ب خندیدنش نگا میکردم
برگشت سمتمو بد خودشو ازداب کشید بیرون
__________________
جونگ کوک همون بود که ب تهیونگ میگف حواست باشه