معلم سخت گیر من پارت چهار
معلم سخت گیر من پارت چهار
ا/ت: اوف
کوک: مرض
یونا اومد خونه ما بعد از شام همه نشسته بودن و فیلم نگاه میکردن
من بلند شدم رفتم تو اتاق خودم رو روی تخت انداختم در اتاق باز شد
ویو کوک
دیدم ا/ت رفت تو اتاق بعدش الکس رفت گفت میخواد بره دست شوی گفتیم باشه من رفتم ببینم ا/ت کجاست
ادامه
فکر کردم کوک گفتم ددی من فیلم. نگاه نمیکنم که الکس گفت باشه نگاه نکن ولی چرا به من گفتی ددی گفتم: امم فکر کردم تو کوکیی گفت : اها
ویو کوک رفتم دیدم ا/ت داشت به الکس میگفت ددی خون جلوی چشمم رو گرفت در. رو باز کردم الکس گفت : کوک من دست شوی رو پیدا نکردم اومدم به ا/ت بگم کجاست کوک گفت : اها دست شوی طبقه دوم سمت راسته برو
الکس: اها مرسی
کوک:خواهش
الکس رفت بیرون کوک یه چشم خورهی بهم رفت که مثل سگ ترسیدم گفت از کی تا حالا الکس شده ددی
ا/ت: امم ددی فکر کردم تو اومدی داخل بخواطر همین اونجوری حرف زدم
کوک: اها بیا پایین یا نه بگیر بخواب فردا دانشگاه باید بری شب بخیر
چراغ رو خاموش کردم که گفت
ا/ت: کوک بخدا راست میگم میشه پیشم بخوابی
کوک: میدونم راست میگی عشقم من چیز بدی نگفتم گفتم بخواب فردا سر حال بلند شی
ا/ت: باشه
کوک اومد بوسم کرد و گفت شب بخیر
رفت بیرون من هم خوابیدم
ویو صبح
کوک: پاشو ا/ت دیر شد
ا/ت: میشه بیشتر بخوابم
کوک: نه ددی رو عصبی نکن بلند شو
ا/ت: اوففففففف
کوک: مرضضضضضضض
ویو یونا دیشب کوک با ا/ت دعوا کردن و من خوابیدم دانشگاه من با ا/ت یه جای و به کوک گفتم من هم دنبالش ببره
( ا/ت هنوز دانشگاه میره و یونا هم بخواطر کوک میره)
ا/ت: لباسم رو پوشیدم رفتم پایین مثل همیشه کوک اول آماده شده بود گفتم : او آقای کوک چه جذاب کردی
کوک: ( خنده)
کوک: تو هم همین طور پرنسس
یونا : من آمادم بریم
ا/ت: تو مگه دیشب نرفتی
یونا : نه
ا/ت: اوففففففف من رفتم
کوک: بیب میخوای امروز من برسونمت
ا/ت: امم نه دیگه دوست هام میگن با معلم ها میگردی
کوک: دوست هات رو ولش بپر بالا تو
ا/ت: اوکی
یونا : کوک میشه من جلو بشینم
ا/ت:………………
کوک : باشه من برام مهم نیست یکیتون بنشینین لطفا😂
با این کار کوک ناراحت شدم باید میگفت ا/ت بشینه اهههههه
ا/ت: اوف
کوک: مرض
یونا اومد خونه ما بعد از شام همه نشسته بودن و فیلم نگاه میکردن
من بلند شدم رفتم تو اتاق خودم رو روی تخت انداختم در اتاق باز شد
ویو کوک
دیدم ا/ت رفت تو اتاق بعدش الکس رفت گفت میخواد بره دست شوی گفتیم باشه من رفتم ببینم ا/ت کجاست
ادامه
فکر کردم کوک گفتم ددی من فیلم. نگاه نمیکنم که الکس گفت باشه نگاه نکن ولی چرا به من گفتی ددی گفتم: امم فکر کردم تو کوکیی گفت : اها
ویو کوک رفتم دیدم ا/ت داشت به الکس میگفت ددی خون جلوی چشمم رو گرفت در. رو باز کردم الکس گفت : کوک من دست شوی رو پیدا نکردم اومدم به ا/ت بگم کجاست کوک گفت : اها دست شوی طبقه دوم سمت راسته برو
الکس: اها مرسی
کوک:خواهش
الکس رفت بیرون کوک یه چشم خورهی بهم رفت که مثل سگ ترسیدم گفت از کی تا حالا الکس شده ددی
ا/ت: امم ددی فکر کردم تو اومدی داخل بخواطر همین اونجوری حرف زدم
کوک: اها بیا پایین یا نه بگیر بخواب فردا دانشگاه باید بری شب بخیر
چراغ رو خاموش کردم که گفت
ا/ت: کوک بخدا راست میگم میشه پیشم بخوابی
کوک: میدونم راست میگی عشقم من چیز بدی نگفتم گفتم بخواب فردا سر حال بلند شی
ا/ت: باشه
کوک اومد بوسم کرد و گفت شب بخیر
رفت بیرون من هم خوابیدم
ویو صبح
کوک: پاشو ا/ت دیر شد
ا/ت: میشه بیشتر بخوابم
کوک: نه ددی رو عصبی نکن بلند شو
ا/ت: اوففففففف
کوک: مرضضضضضضض
ویو یونا دیشب کوک با ا/ت دعوا کردن و من خوابیدم دانشگاه من با ا/ت یه جای و به کوک گفتم من هم دنبالش ببره
( ا/ت هنوز دانشگاه میره و یونا هم بخواطر کوک میره)
ا/ت: لباسم رو پوشیدم رفتم پایین مثل همیشه کوک اول آماده شده بود گفتم : او آقای کوک چه جذاب کردی
کوک: ( خنده)
کوک: تو هم همین طور پرنسس
یونا : من آمادم بریم
ا/ت: تو مگه دیشب نرفتی
یونا : نه
ا/ت: اوففففففف من رفتم
کوک: بیب میخوای امروز من برسونمت
ا/ت: امم نه دیگه دوست هام میگن با معلم ها میگردی
کوک: دوست هات رو ولش بپر بالا تو
ا/ت: اوکی
یونا : کوک میشه من جلو بشینم
ا/ت:………………
کوک : باشه من برام مهم نیست یکیتون بنشینین لطفا😂
با این کار کوک ناراحت شدم باید میگفت ا/ت بشینه اهههههه
۸۱.۵k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.