بیا با خنده هایت انقلابی سرخ برپا کن



بیا با خنده هایت، انقلابی سرخ برپا کن
بیا تنهاترین جنگ ِ جهانی را تماشا کن

به بیداری نمی بینم، حدیثِ چشمهایت را
تو در خوابم بیا، درمان ِ این دل را مُهَیّا کن

تمامِ روزها، خواهد گذشت از خاطراتِ من
بیا فکری به حال ِ خاطراتِ خوبِ فردا کن

در این عصرِ یخی، هر عشق با یک بوسه می میرد
تو را من بوسه باران می کنم، این را مجزا کن!

همین فردا که شعرم را میانِ خلوتت خواندی
تو از فرهاد هم عاشقتری، حالا تو حاشا کن!

من اینجا دربدر در کوچه های عشق می گردم
مرا در قلب ِ خود، در سرزمینِ آشتی، جا کن

اگرچه از من و عشقم، هزاران بار بگسستی
بیا با نوشدارو، زخمهایم را مداوا کن

تمامِ شهر، می گوید که عشقِ تو هوس بوده
بیا تصمیمِ ماندن را، بر این مردم، هویدا کن

بدونِ تو، کسی اینسان، میان ِجام ِ شعرم نیست
تو باش و این غزلها را بخوان آرام و نجوا کن...

#عاشقانه
#خاصترین


دیدگاه ها (۰)

"تو لیلی نیستی !من اما مجنون حرف‌هایت می‌شوم "دیوانه‌ی دست‌ه...

من تو را با تمام ضعف‌هایت ،پرقدرت دوست دارم !اینکه گاهی ناام...

رد انگشت تو بر این دل پرشور افتادهرچه کردم بشود وا، گره ای ک...

حرف که می زنی انگارسوسنی در صدایت راه می رودحرف بزنمی خواهم ...

‏‍خسته جانی هستمکه تنم رنجور ناملایمات زندگی ستاز روزهای سخت...

مرضیه برمال

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط