"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
part: 1۴
"ویو جونگکوک"
سری بلند شدم تا بگیرمش
ولی انگار هم دیر شده بود هم پام به پاش پیچ خورد و دوتایی افتادیم رو مبل .....وقتی میخواست مانع افتادنش بشه یقه لباسم و گرفته بود و باعث شده بود دوتا از دکمه هاش دراد.
سعی کردم وزن زیادی از خودم روش نندازم .
صورتامون کمی زیادی نزدیک هم بود.
و نگاهامونم طولانی شده بود
که صدایه زنگ در باعث شد به خودمون بیایم .
از جام بلند شدم و نادیا هم سری رفت سمت در وقتی درو باز کرد دیدم که اون دختره دیشبیه پشت درِ...
که اوله نگاهش به من بود که کمکم به تعجب تبدیل شد و بین منو نادیا چرخید ..
طبیعی بود با این وضع یقیه من و دسپاچگی نادیا...
نادیا: جولی...؟
جولی: هوم ؟؟ بله؟
نادیا: میای داخل؟
جولی: چی نه...
ساکی رو به طرف نادیا گرفت و گفت:
_ وسایلتو داخلش گذاشتم لباسایه خودت و گوشیت...
نادیا: چرا بیا داخل...
جولی: نه یه وقت دیگه...
نادیا: مطمعنی؟
جولی : اره مزاحم نمیشم ...میبینمت
نادیا: فعلا
نادیا درو بست و برگشت سمتم..
نادیا: ای وای یقت...بگو مرا جولی اونطوری شده بود...
کوک: مهم نیست..
نادیا: وای نمیدونم چرا انقدر دردسرم....
ترجیع دادم چییزی نگم
نادیا: برم یچی درست کنم..
کوک: نه نمیخواد...
نادیا: چرا؟
کوک : من میرم...تو ام دیشب خوب نخوابیدی...مزاحم نمیشم
نادیا: مشکلی ندارم من...
کوک: نه دیگه برم..
نادیا: اوم..
....
تا طبقه پایین امد
پشت فرمون نشستم
شیشه رو پایین دادم
کوک: خب ...کاری نداری؟
نادیا: راستش...
کوک : هوم؟
نادیا: نظرت چیه دیگه همو نبینیم؟؟..دیگه سر راه هم نباشیم...حتی اگه همو دیدیم....وانمود کنیم ..نمیشناسیم
با این حرفش
فشار دستن دور فرمون زیاد شد
الان باید جی بگم؟
نه نمیخوام باز دور بمونم و فلان...؟
کوک: باشه..
نادیا: وای ممنونم ازت...
کوک: اون...کاری نداری؟
نادیا: نه ...خداحافظ
کوک : بای
پامو رو گاز گذاشتم
تا تونستم ازش دور شدم
با خودت چی فکر کردی پسر؟
بایدم توقعه یه همچین حرفی میداشتی
چرا هوا انقدر گرمه؟
بقیه دکمه هایه پیراهنمو کشیدم و بازشون کردم
با دست به فرمون میکوبیدم و موهام چنگ میزدم
"وانمود کنم نمیشناسمت؟"
چطورییی...؟
چطوری کسی رو که دوست دارم نادیده بگیرم؟
چطوری وقتی میبینمش خیره بهش نشم؟
چطوری وقتی این همه میخوامتتت نادیده بگیرم؟؟؟؟
چطوری ؟چطورییییی؟چطوری؟
وقتی به خونه رسیدم
وارد خونه شدم
از اول هرچی جلو دستم امد خورد کردم .....
"ویو نادیا"
وقتی اونطوری گاز داد رفت
یکم برام عحیب بود.
توکه ازم بدت میاد موندت چیبود ؟
از اول نمیومدی
part: 1۴
"ویو جونگکوک"
سری بلند شدم تا بگیرمش
ولی انگار هم دیر شده بود هم پام به پاش پیچ خورد و دوتایی افتادیم رو مبل .....وقتی میخواست مانع افتادنش بشه یقه لباسم و گرفته بود و باعث شده بود دوتا از دکمه هاش دراد.
سعی کردم وزن زیادی از خودم روش نندازم .
صورتامون کمی زیادی نزدیک هم بود.
و نگاهامونم طولانی شده بود
که صدایه زنگ در باعث شد به خودمون بیایم .
از جام بلند شدم و نادیا هم سری رفت سمت در وقتی درو باز کرد دیدم که اون دختره دیشبیه پشت درِ...
که اوله نگاهش به من بود که کمکم به تعجب تبدیل شد و بین منو نادیا چرخید ..
طبیعی بود با این وضع یقیه من و دسپاچگی نادیا...
نادیا: جولی...؟
جولی: هوم ؟؟ بله؟
نادیا: میای داخل؟
جولی: چی نه...
ساکی رو به طرف نادیا گرفت و گفت:
_ وسایلتو داخلش گذاشتم لباسایه خودت و گوشیت...
نادیا: چرا بیا داخل...
جولی: نه یه وقت دیگه...
نادیا: مطمعنی؟
جولی : اره مزاحم نمیشم ...میبینمت
نادیا: فعلا
نادیا درو بست و برگشت سمتم..
نادیا: ای وای یقت...بگو مرا جولی اونطوری شده بود...
کوک: مهم نیست..
نادیا: وای نمیدونم چرا انقدر دردسرم....
ترجیع دادم چییزی نگم
نادیا: برم یچی درست کنم..
کوک: نه نمیخواد...
نادیا: چرا؟
کوک : من میرم...تو ام دیشب خوب نخوابیدی...مزاحم نمیشم
نادیا: مشکلی ندارم من...
کوک: نه دیگه برم..
نادیا: اوم..
....
تا طبقه پایین امد
پشت فرمون نشستم
شیشه رو پایین دادم
کوک: خب ...کاری نداری؟
نادیا: راستش...
کوک : هوم؟
نادیا: نظرت چیه دیگه همو نبینیم؟؟..دیگه سر راه هم نباشیم...حتی اگه همو دیدیم....وانمود کنیم ..نمیشناسیم
با این حرفش
فشار دستن دور فرمون زیاد شد
الان باید جی بگم؟
نه نمیخوام باز دور بمونم و فلان...؟
کوک: باشه..
نادیا: وای ممنونم ازت...
کوک: اون...کاری نداری؟
نادیا: نه ...خداحافظ
کوک : بای
پامو رو گاز گذاشتم
تا تونستم ازش دور شدم
با خودت چی فکر کردی پسر؟
بایدم توقعه یه همچین حرفی میداشتی
چرا هوا انقدر گرمه؟
بقیه دکمه هایه پیراهنمو کشیدم و بازشون کردم
با دست به فرمون میکوبیدم و موهام چنگ میزدم
"وانمود کنم نمیشناسمت؟"
چطورییی...؟
چطوری کسی رو که دوست دارم نادیده بگیرم؟
چطوری وقتی میبینمش خیره بهش نشم؟
چطوری وقتی این همه میخوامتتت نادیده بگیرم؟؟؟؟
چطوری ؟چطورییییی؟چطوری؟
وقتی به خونه رسیدم
وارد خونه شدم
از اول هرچی جلو دستم امد خورد کردم .....
"ویو نادیا"
وقتی اونطوری گاز داد رفت
یکم برام عحیب بود.
توکه ازم بدت میاد موندت چیبود ؟
از اول نمیومدی
۳۰.۲k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.