شب دردناک
(شب دردناک )
پارت ۵۰
رو صندلی ها هر دو نشستن و مهمانی خیلی بزرگی بود همه آدم ها معروف بودن و بزرگترین سالن پر از مهمان ها بودن خانم و آقایون محترم نشسته بودن .... شلوغ نبود همه آروم نشسته بودن و گارسون ها هم برایه مهمان ها آب نوشیدنی و آب میوه میبردن
گارسون سینی پر از نوشیدنی را جلو ات و جونکوک گرفت
ات : ممنونم
لیوانی از سینی برداشت و ش*راب قرمز در لیوان معلوم میشد ...
جونکوک یک پاش را گذاشت بود رو اون یکی پا با تمام پرویی لیوان ای از سینی برداشت و در لیوان ویسکی معلوم شده بود ....
نیم ساعتی گذشت که مجری رو صحنه ایستاد و طراح شهر های دیگی را تک به تک صدا میبردن و بعد از گرفتن جایزه خودشان سمته صندلی های خودشون میرفتن
ات از استرس دیونه شده بود دست هایش را سفت گرفته بود و چشم هایش را بسته بود ترس یا استرس ها آنچه بگید در وجود اش بود
ات .... کاش پیشم بودی ایل سونگ
گارسون سمتش خم شد و لیوان را گذاشت رو میز جلو اش و تیکه کاغذی رو جلوش گرفت
گ : خاتم این رو یکی بهم داد تا بدم به شما
ات شوکه به پشت اش نگاه کرد و انگشت اش رو سمته خودش گرفت
ات : من
گ : بله
ات نامه را از دستش گرفت و جونکوک با اخم روبه گارسون کرد
جونکوک: جلو خودم به دوست دخترم نامه عاشقانه مدیدی
گ : نه آقا من نه یک آقای دیگی بهم داد تا به این خانم بدم
گارسون بعد از حرفش رفت و ات مشغول باز کردن کاغذ شد ... شروع به خوندن کرد .. " ببینم توت فرنگی چرا آسترس داری روبه روت سمته بالا رو نگاه کن "
نگاهش را به بالا دوخت و ایل سونگ را دید که رو صندلی نشسته بود و دست اش را گذاشته بود رو بالا صندلی دستی به موهایش کشید و خنده ای کرد ات از شدت خوشحالی از رو صندلی بلند شد و دستی تکون داد
جونکوک عصبی کاغذی که افتاده بود پایین رو برواست و نوشته ها را خوند ایل سونگ را دید و یاد پچه گی هایش افتاد هیونگ نین ایل سونگ و سوجین جونکوک از بچه گی دوست صمیمی بودن
اسم جونکوک و ات را در میکروفون صدا زدن و هر دو بلند شدن .... سمته استیج رفتن و از رو پله ها بالا رفتن همه که ات به مهمان ها نگاه کرد و اولین نفر ایل سونگ را دید و مردمک چشم هایش چرخید و جی را دید درست جلوش نشسته بود با پوزخند مزخرف بهش نگاه میکرد
و جونکوک که کنارش ایستاده بود بهش نزدیک شد و دستش را گذاشت رو
پارت ۵۰
رو صندلی ها هر دو نشستن و مهمانی خیلی بزرگی بود همه آدم ها معروف بودن و بزرگترین سالن پر از مهمان ها بودن خانم و آقایون محترم نشسته بودن .... شلوغ نبود همه آروم نشسته بودن و گارسون ها هم برایه مهمان ها آب نوشیدنی و آب میوه میبردن
گارسون سینی پر از نوشیدنی را جلو ات و جونکوک گرفت
ات : ممنونم
لیوانی از سینی برداشت و ش*راب قرمز در لیوان معلوم میشد ...
جونکوک یک پاش را گذاشت بود رو اون یکی پا با تمام پرویی لیوان ای از سینی برداشت و در لیوان ویسکی معلوم شده بود ....
نیم ساعتی گذشت که مجری رو صحنه ایستاد و طراح شهر های دیگی را تک به تک صدا میبردن و بعد از گرفتن جایزه خودشان سمته صندلی های خودشون میرفتن
ات از استرس دیونه شده بود دست هایش را سفت گرفته بود و چشم هایش را بسته بود ترس یا استرس ها آنچه بگید در وجود اش بود
ات .... کاش پیشم بودی ایل سونگ
گارسون سمتش خم شد و لیوان را گذاشت رو میز جلو اش و تیکه کاغذی رو جلوش گرفت
گ : خاتم این رو یکی بهم داد تا بدم به شما
ات شوکه به پشت اش نگاه کرد و انگشت اش رو سمته خودش گرفت
ات : من
گ : بله
ات نامه را از دستش گرفت و جونکوک با اخم روبه گارسون کرد
جونکوک: جلو خودم به دوست دخترم نامه عاشقانه مدیدی
گ : نه آقا من نه یک آقای دیگی بهم داد تا به این خانم بدم
گارسون بعد از حرفش رفت و ات مشغول باز کردن کاغذ شد ... شروع به خوندن کرد .. " ببینم توت فرنگی چرا آسترس داری روبه روت سمته بالا رو نگاه کن "
نگاهش را به بالا دوخت و ایل سونگ را دید که رو صندلی نشسته بود و دست اش را گذاشته بود رو بالا صندلی دستی به موهایش کشید و خنده ای کرد ات از شدت خوشحالی از رو صندلی بلند شد و دستی تکون داد
جونکوک عصبی کاغذی که افتاده بود پایین رو برواست و نوشته ها را خوند ایل سونگ را دید و یاد پچه گی هایش افتاد هیونگ نین ایل سونگ و سوجین جونکوک از بچه گی دوست صمیمی بودن
اسم جونکوک و ات را در میکروفون صدا زدن و هر دو بلند شدن .... سمته استیج رفتن و از رو پله ها بالا رفتن همه که ات به مهمان ها نگاه کرد و اولین نفر ایل سونگ را دید و مردمک چشم هایش چرخید و جی را دید درست جلوش نشسته بود با پوزخند مزخرف بهش نگاه میکرد
و جونکوک که کنارش ایستاده بود بهش نزدیک شد و دستش را گذاشت رو
- ۱۷.۶k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط