ته."ام ام نکن ات منو عصبانی نکن"
ات.:خوب چی بگم"
ته."ازت یه سوال پرسیدم گفتم چرا با این لباس اونم این وقت شب اومدی بیرون "
ات."الان نیومدم از صبح اومدم اینجا"
ته.اسبت کو؟؟
ات."اونجاست"
ته.خسته ای؟؟
ات."اوهوم میشه تا صبح فقط بغلت باشم"
ته."نمیشه اگه بفهمن من تو اینجاییم نیرو میفرستن مارو برگردونن به قصر"
ات."هوم باشه"
ته."ولی اگه بریم لب دریا پیدامون نمیکنن"
ات."واقعا"
ته."معلومه دختر کوچولو"
"ادمین خوشگلتون"
"ته" بسیار دلتنگ "ات" بود!!
خودش هم نمیدانست که این دختر چه چیزی دارد که آنقدر اورا جذب خودش کرده است!!
"ته" متوجه تغیر حالت صورت "ات" شد!!
حالت صورتش بسیار غمیگن و چشمان آهویی شکلش بغضی شده بود!!
تهیونگ هم با دیدن "ات" کمی متعجب شد!!
ته.دخترم چی شده؟؟
"ات" که از واژه ی دخترم ذوق زده بود!!
و این باعث لبخند ملیحی روی صورت تهیونگ بود!!
"ات" با پشیمانی به "ته" نگاه میکرد!!
ته."اونجوری نکن میدونی دل من طاقت نداره"
ات.......
گایز شاید دیگه ادامه ندم(:🙃🫠🪐⭐️❤️🩹🌑🔮🌌
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.