P33
P33
_فقط یه بوس کوچولو......
+همین؟
اومد طرفم....
_میشه بیشتر بشه؟
۳۶ سالشه...انگار بچه نینیه...
+پریودم ته!
_باشه!
+نمیای بخوابیم...؟
_بیام؟
+نمیخوای بیای؟
_میخوام بیام!
+واسه رو تخت اومدنم از من اجازه میگیری؟
_ببین چقدر پسر خوبیم....
+اوه اوه...خیلی ام لاشی ای😠
_مننن؟مظلوم ندیدی؟
+(میخنده)
_....
+بیا بغلم...
که تهیونگ خیلی آروم خزید تو بغلم...
و دستاشو دور کمرم محکم حلقه کرد و کشیده شدم سمتش......
_باز تو از این لباسا پوشیدی؟
+شرمنده عززیزمم..خودتو کنترل کن عشقم....
_خستممم....
+کوچولووو...
همونطور که سرشو گذاشته بود رو سینم...
انگشتامو وارد موهاش کردم .....
آروم آروم سرشو نوازش میکردم....
چقدر مهربونه این بشر....
چقدر آرامش بخشه!
با دو دستش محکم بغلم کرده بود....
میترسیده ولش کنم؟
سرمو اوردم عقب.....
چشماش بسته بود و آروم نفس میکشید.....
رفتمپایین تر و لباشو کوتاه اما با علاقه بوسیدم.....
اوه..داغ بود.....
مریض نشه پسرم یه وقت؟
پسرم😂
به فکرایه دیوونه کنندم لبخند زدم.....
سرمو بردم تو گردنش و عطر تنشو وارد ریه هام کردم....
_اونجوری نفس میکشی..باعث میشه حسای مردونم فعال بشه!
+حیح...مگه تو خواب نبودی...؟
_نه قشنگم....
پاهامو تو شکمم جمع کردم و یکاری کردم بغلم کنه...
_بیا اینجا دخترم....
+(میخنده)زهرمار!
رفتم جلو و لپشو محکم بوسیدم!
چند سالته مگه؟
_بد عادتم نکنا.....
دستامو بردم جلو تر و موهاشو ناز کردم...
بهم با لبخند آروم اما کلافه زل زده بود که یدفعه به سمت لبام هجوم اورد و باعث شد بترسم
_فقط یه بوس کوچولو......
+همین؟
اومد طرفم....
_میشه بیشتر بشه؟
۳۶ سالشه...انگار بچه نینیه...
+پریودم ته!
_باشه!
+نمیای بخوابیم...؟
_بیام؟
+نمیخوای بیای؟
_میخوام بیام!
+واسه رو تخت اومدنم از من اجازه میگیری؟
_ببین چقدر پسر خوبیم....
+اوه اوه...خیلی ام لاشی ای😠
_مننن؟مظلوم ندیدی؟
+(میخنده)
_....
+بیا بغلم...
که تهیونگ خیلی آروم خزید تو بغلم...
و دستاشو دور کمرم محکم حلقه کرد و کشیده شدم سمتش......
_باز تو از این لباسا پوشیدی؟
+شرمنده عززیزمم..خودتو کنترل کن عشقم....
_خستممم....
+کوچولووو...
همونطور که سرشو گذاشته بود رو سینم...
انگشتامو وارد موهاش کردم .....
آروم آروم سرشو نوازش میکردم....
چقدر مهربونه این بشر....
چقدر آرامش بخشه!
با دو دستش محکم بغلم کرده بود....
میترسیده ولش کنم؟
سرمو اوردم عقب.....
چشماش بسته بود و آروم نفس میکشید.....
رفتمپایین تر و لباشو کوتاه اما با علاقه بوسیدم.....
اوه..داغ بود.....
مریض نشه پسرم یه وقت؟
پسرم😂
به فکرایه دیوونه کنندم لبخند زدم.....
سرمو بردم تو گردنش و عطر تنشو وارد ریه هام کردم....
_اونجوری نفس میکشی..باعث میشه حسای مردونم فعال بشه!
+حیح...مگه تو خواب نبودی...؟
_نه قشنگم....
پاهامو تو شکمم جمع کردم و یکاری کردم بغلم کنه...
_بیا اینجا دخترم....
+(میخنده)زهرمار!
رفتم جلو و لپشو محکم بوسیدم!
چند سالته مگه؟
_بد عادتم نکنا.....
دستامو بردم جلو تر و موهاشو ناز کردم...
بهم با لبخند آروم اما کلافه زل زده بود که یدفعه به سمت لبام هجوم اورد و باعث شد بترسم
۳۰.۶k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.