P31
P31
_....ات!
داشت دستاشو میوورد سمت لبم که خونی شده بود که با دستام هلش دادم...
+به من دست نزن!(داد)
ناراحتی از تو چهرش مشخص بود...
اومد دستشو بزاره رو شونه هام که دوباره دستاشو پس زدم...
+با این دستای کثیفت که معلوم نیست چه غلطی با اون دختره کردی به من دست نزن..(جیغ)
عصبانی شد...
_چه میگی واسه خودت؟(داد خیلیییی بلند)
کدوم دختر...کدوم خیانت....میفهمی چی میگی...
+خودت میدونی چی میگم!(گریه)
_.......
_مگه چیکار کردم که داری اینجوری میکنی؟
که دوباره دستاشو اورد سمت صورتم....
+دستت بهم نمیخوره....
_من شوهرتممم بفهمم(داد)
+قرار نیست دیگه باشی!
_.....چ..چی؟
+از اولم ازدواجم باهات اشتباه بود!
_ات..چی میگی؟(اروم)
+میخوام برم....نمیخوام ببینمت دیگه...
داشتم میرفتم که بازومو محکم کشید سمت خودش....
_چه غلطی میکنی؟
سر خود شدی!
تا زمانی که من شوهرتم حق نداری پاتو از این خونه بزاری بیرون!
+(بلند بلند گریه میکنه)
بزار برمم(داد)
_کجا میخوای بری ها؟با این وضعت...(عصبی)
الان گریت واسه چیههه؟
+تو...تو خیلی بدی!
_من ..شوخی کردم....(داد)
+داد نزن( اروم)
_(نفس عمیق...)
رفتمکنارش رو مبل با فاصله نشستم و سرمو انداختم پایین...
رگای سرم باد کرده بود....
ناراحت بودم؟یا شایدم حسود...
منی که نمیخواستم هیچ زنی بهش نزدیک بشه...
با احساس خالی شدنمغزم و سر گیجه..سرمو بالا اوردم....
_ا...ات...
چشمامو که باز کردم با چند قطره خون رو زمین مواجه شدم....
_ات...خون...از دماغت خون میاد...
با ترس حرف میزد.....
چشمام بسته شد و بی حس شدم.....
تهیونگ ات و بغل میکنه و سرش رو به سینش میچسبونه....
_اتتت بلند شو....
چی شدی یهو(بغض)
..........
با صدای دکتر چشمامو باز کردم....
رو تختمون بودم...
داشت یه چیزی رو تو ضیح میداد....
=نباید زیاد بهشون فشار وارد کنید....
به خیر گذشته...
از شدت فشار یکی از رگهای مغزشون پاره شده....
ولی بهر حال شانس آوردید...
_م..ممنون...
عه ات ....بهوش اومدی عزیزم؟
خوبی؟
+.....
_نبینم اشکاتو...
+مگه..مهمه؟
_بیشتر از هرچیزی.....
+میخوام برم...
_کجا؟
+خونه خودم...تو هم راحت میتونی اون منشیه رو بیاری خونه!
_
_....ات!
داشت دستاشو میوورد سمت لبم که خونی شده بود که با دستام هلش دادم...
+به من دست نزن!(داد)
ناراحتی از تو چهرش مشخص بود...
اومد دستشو بزاره رو شونه هام که دوباره دستاشو پس زدم...
+با این دستای کثیفت که معلوم نیست چه غلطی با اون دختره کردی به من دست نزن..(جیغ)
عصبانی شد...
_چه میگی واسه خودت؟(داد خیلیییی بلند)
کدوم دختر...کدوم خیانت....میفهمی چی میگی...
+خودت میدونی چی میگم!(گریه)
_.......
_مگه چیکار کردم که داری اینجوری میکنی؟
که دوباره دستاشو اورد سمت صورتم....
+دستت بهم نمیخوره....
_من شوهرتممم بفهمم(داد)
+قرار نیست دیگه باشی!
_.....چ..چی؟
+از اولم ازدواجم باهات اشتباه بود!
_ات..چی میگی؟(اروم)
+میخوام برم....نمیخوام ببینمت دیگه...
داشتم میرفتم که بازومو محکم کشید سمت خودش....
_چه غلطی میکنی؟
سر خود شدی!
تا زمانی که من شوهرتم حق نداری پاتو از این خونه بزاری بیرون!
+(بلند بلند گریه میکنه)
بزار برمم(داد)
_کجا میخوای بری ها؟با این وضعت...(عصبی)
الان گریت واسه چیههه؟
+تو...تو خیلی بدی!
_من ..شوخی کردم....(داد)
+داد نزن( اروم)
_(نفس عمیق...)
رفتمکنارش رو مبل با فاصله نشستم و سرمو انداختم پایین...
رگای سرم باد کرده بود....
ناراحت بودم؟یا شایدم حسود...
منی که نمیخواستم هیچ زنی بهش نزدیک بشه...
با احساس خالی شدنمغزم و سر گیجه..سرمو بالا اوردم....
_ا...ات...
چشمامو که باز کردم با چند قطره خون رو زمین مواجه شدم....
_ات...خون...از دماغت خون میاد...
با ترس حرف میزد.....
چشمام بسته شد و بی حس شدم.....
تهیونگ ات و بغل میکنه و سرش رو به سینش میچسبونه....
_اتتت بلند شو....
چی شدی یهو(بغض)
..........
با صدای دکتر چشمامو باز کردم....
رو تختمون بودم...
داشت یه چیزی رو تو ضیح میداد....
=نباید زیاد بهشون فشار وارد کنید....
به خیر گذشته...
از شدت فشار یکی از رگهای مغزشون پاره شده....
ولی بهر حال شانس آوردید...
_م..ممنون...
عه ات ....بهوش اومدی عزیزم؟
خوبی؟
+.....
_نبینم اشکاتو...
+مگه..مهمه؟
_بیشتر از هرچیزی.....
+میخوام برم...
_کجا؟
+خونه خودم...تو هم راحت میتونی اون منشیه رو بیاری خونه!
_
۴۰.۰k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.