Love and hate عشق و نفرت
Love and hate { عـشـق و نـفـرت }
" part 15 "
ویو ا.ت : تا اومد سوت.ین و شر.تم رو دربیاره یهو در باز شد ، اون اون جونگکوک بود
ا.ت : جونگکوکککککک کمکم کنننن
جونگکوک : وومین پدسگ ، الان نشونت میدم ، پسرا وومین رو بگیرید
ا.ت : چندتا مرد هیکلی دورش بودن و وقتی به اونا گفت وومین رو بگیرید سریع اومد پیش من و سریع همهی لباس هامو تنم کرد و براید بغلم کرد
ا.ت : جون.....
جونگکوک : هیچی نگو
ویو جونگکوک : خیلی عصبی شده بودم ولی خب تقصیر ا.ت نبود پس باید به حساب وومین میرسیدم
ویو وومین : چندتا مرد هیکلی منو گرفتن و سیاهی...
پرش زمانی
ویو وومین : از خواب بیدار شدم و دیدم دست و پام بستست و جونگکوک جلومه
جونگکوک : عه ، بالاخره بیدار شدی؟؟ بچه ها، شلاق هارو بیارین
ویو جونگکوک : تمام بندش خونی شد و بیهوش شد و همونجا ولش کردیم
پرش زمانی ، خونه ا.ت
( صدای در )
ا.ت : کیه؟؟؟
جونگکوک : منم درو باز کن
ویو جونگکوک : تا در باز شد ا.ت پرید بغلم و شروع کرد به گریه کردن
جونگکوک : باشه خوشگلم گریه نکن
ا.ت : هق .... هق .... باشه ... ، جونگکوک .... هق .... جدیدا از هم ... هق ..... دور نشدیم؟؟ .... هق
جونگکوک : با این حرفش براید بغلش کرد و بردمش توی اتاق ، انداختم روی تختش و
بیاین کامنت
" part 15 "
ویو ا.ت : تا اومد سوت.ین و شر.تم رو دربیاره یهو در باز شد ، اون اون جونگکوک بود
ا.ت : جونگکوکککککک کمکم کنننن
جونگکوک : وومین پدسگ ، الان نشونت میدم ، پسرا وومین رو بگیرید
ا.ت : چندتا مرد هیکلی دورش بودن و وقتی به اونا گفت وومین رو بگیرید سریع اومد پیش من و سریع همهی لباس هامو تنم کرد و براید بغلم کرد
ا.ت : جون.....
جونگکوک : هیچی نگو
ویو جونگکوک : خیلی عصبی شده بودم ولی خب تقصیر ا.ت نبود پس باید به حساب وومین میرسیدم
ویو وومین : چندتا مرد هیکلی منو گرفتن و سیاهی...
پرش زمانی
ویو وومین : از خواب بیدار شدم و دیدم دست و پام بستست و جونگکوک جلومه
جونگکوک : عه ، بالاخره بیدار شدی؟؟ بچه ها، شلاق هارو بیارین
ویو جونگکوک : تمام بندش خونی شد و بیهوش شد و همونجا ولش کردیم
پرش زمانی ، خونه ا.ت
( صدای در )
ا.ت : کیه؟؟؟
جونگکوک : منم درو باز کن
ویو جونگکوک : تا در باز شد ا.ت پرید بغلم و شروع کرد به گریه کردن
جونگکوک : باشه خوشگلم گریه نکن
ا.ت : هق .... هق .... باشه ... ، جونگکوک .... هق .... جدیدا از هم ... هق ..... دور نشدیم؟؟ .... هق
جونگکوک : با این حرفش براید بغلش کرد و بردمش توی اتاق ، انداختم روی تختش و
بیاین کامنت
- ۱۰۹
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط