پارت 19=
پارت 19=
ویو نویسنده: کلارا با صدای زنگ ساعت از خواب بلند شد با مرور خاطرات دیشب ترسی در دلش افتاد
♡اگه فهمیده باشه چی؟
اگه مجبور بشم دوباره به پرورشگاه برگردم چی؟
کم کم برای سروسامان دادن ذهنش به سمت سرویس رفت و آبی به صورتش زد،موهای به هم ریخته اش رو شونه زد و حالت داد و روتین پوسی اش رو انجام داد،به اتاق نشیمن رفت...
☆سلام
چشمش به اسنیپ که روی مبل نشسته و روزنامه میخونه افتاد
♡س.. سلام
صدای فِر توجه اش رو جلب کرد
☆بشین صبحانه اماده س
♡چشم
و به سمت میز رفت،ظرف ها زیبا چیده شده بودن روکش میز خاکستری بود
♡صبحانه چیه؟
☆کیک وانیلی با شیر
بعد از کمی مکث گفت
☆من عادت دارم غذا سفارش بدم
♡نه مشکلی نیست
اسنیپ کیک رو از روی فر در اورد و کمی تزئین کرد و با هم شروع کردن به خوردن صبحانه
ویو نویسنده: کلارا با صدای زنگ ساعت از خواب بلند شد با مرور خاطرات دیشب ترسی در دلش افتاد
♡اگه فهمیده باشه چی؟
اگه مجبور بشم دوباره به پرورشگاه برگردم چی؟
کم کم برای سروسامان دادن ذهنش به سمت سرویس رفت و آبی به صورتش زد،موهای به هم ریخته اش رو شونه زد و حالت داد و روتین پوسی اش رو انجام داد،به اتاق نشیمن رفت...
☆سلام
چشمش به اسنیپ که روی مبل نشسته و روزنامه میخونه افتاد
♡س.. سلام
صدای فِر توجه اش رو جلب کرد
☆بشین صبحانه اماده س
♡چشم
و به سمت میز رفت،ظرف ها زیبا چیده شده بودن روکش میز خاکستری بود
♡صبحانه چیه؟
☆کیک وانیلی با شیر
بعد از کمی مکث گفت
☆من عادت دارم غذا سفارش بدم
♡نه مشکلی نیست
اسنیپ کیک رو از روی فر در اورد و کمی تزئین کرد و با هم شروع کردن به خوردن صبحانه
۵.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.