پارت 18=
پارت 18=
ویو نویسنده: کلارا سعی می کرد که اسنیپ اون و نبینه، راهروی تاریکی بود و به زور میتونستی جلوت رو ببینی، اما اسنیپ یک شمع پر نور داشت و چند باری به پشت سر نگاهی انداخت و کلارا سریع مخفی میشد.
بلاخره به پایان راهرو رسیدند، اسنیپ به زبانی عجیب کلمه هایی گفت که کلارا نمی فهمید و در ها باز شدند...
و اسنیپ به داخل رفت و روبه روی قفسی ایستاد، ناگهان آتشی به سمتش امد و کلارا جیغ خفه ای کشید، اسنیپ برگشت و سریع با پارچه سفیدی قفس رو پوشوند
☆کی اونجاست؟
کلارا سریع به سمت اتاقش دوید، اصلا اهمیتی نمیداد که اشتباه یا درست میرفت فقط و فقط میدوید...بلاخره رسید نفس نفس زنان خودش رو روی تخت انداخت و سعی کرد همه چیز را فراموش کند
ویو نویسنده: کلارا سعی می کرد که اسنیپ اون و نبینه، راهروی تاریکی بود و به زور میتونستی جلوت رو ببینی، اما اسنیپ یک شمع پر نور داشت و چند باری به پشت سر نگاهی انداخت و کلارا سریع مخفی میشد.
بلاخره به پایان راهرو رسیدند، اسنیپ به زبانی عجیب کلمه هایی گفت که کلارا نمی فهمید و در ها باز شدند...
و اسنیپ به داخل رفت و روبه روی قفسی ایستاد، ناگهان آتشی به سمتش امد و کلارا جیغ خفه ای کشید، اسنیپ برگشت و سریع با پارچه سفیدی قفس رو پوشوند
☆کی اونجاست؟
کلارا سریع به سمت اتاقش دوید، اصلا اهمیتی نمیداد که اشتباه یا درست میرفت فقط و فقط میدوید...بلاخره رسید نفس نفس زنان خودش رو روی تخت انداخت و سعی کرد همه چیز را فراموش کند
۴.۹k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.