وانشات از ران و ریندو
ا/ت چان خیلی خوش شانسی که برادرای هایتانی عاشقت شدن!
*نکته:ران و ریندو توی بانتن هستن_به شما نگفتن شغلشون رو و شغلشون دکتر *
______________________________________________________________
ا/ت در حالی که داشت روی تخت دونفره و مشترکش با ران و ریندو غلت میزند متوجه جای خالی برادرای هایتانی شد. تعجب کرد آخه ران و ریندو امروز سر کار نمیرن چون پنج شنبه هستش و شیفت *درسته؟* ندارن تعجب کرد چشش رو مالید و بلند شد و تخت رو مرتب کرد و از پله ها پایین رفت هیچکس نبود فقط پاپی*سگتون* بود و خودش رو بهتون میمالید . رفتی داخل آشپزخونه که چیزی توجه ات رو جلب کرد یک نامه
نامه رو باز کردی:سلام ا/ت چان من و ران داریم میریم سر کار یکی از هم کارمون مریض شده نمیتونه بیاد ما رفتیم احتمالا دیر وقت میام فلن
از طرف ران و ریندو♡
ا/ت لبخندی زد و کش به بدنش داد قهوه رو داخل لیوان ریخت آب رو روی گاز گذاشت و رفت صورتش رو شست و اومد قهوه خورد و به پاپی غذا داد ا/ت امروز با دوستش قرار داشت چون تولدش بود تصمیم گرفت بره لباس و کادو برای دوستش بگیره رفت واسه دوستش کادویی خرید *هرچی دوست دارین* و اومد خونه قرار ساعت5:00بود و الان ساعت سه ا/ت رفت حمام بعد رفت موهاش رو درست کرد لباسش رو پوشید و کادو رو برداشت و رفت .
*رسیدن سر قرار*
ا/ت با دوستش رونا قدم زدن و کادو رو به دوستش داد رونا قرار بود با دوست پسرش بره بیرون پس ا/ت گفت بهترهه بره رونا موافقت کرد و رفت ا/ت قدم زنان داشت به سمت خونه میرفت که صدای چند نفر رو کنار خونه خراب شده ای شنید ا/ت دختر خیلی کنجکاوی بود برای همین رفت ولی کاشکی یک قدمم به اون خونه نزدیک نمیشد.
ا/ت رفت داخل اون خانه خراب شده و با چیزی که دید بدنش یخ زد درسته ران که داشت یکی رو شکنجه میکرد و ریندو هم داشت آدم های دورش رو میکشت وقتی کارشون تموم شد تازه متوجه شدن که الاهشون داشت نگاهشون میکرد ران با قدم هاش به ا/ت نزدیک شدن ولی دخترک قدماش رو عققب میگرفت اما ران بهش رسید کمرش رو گرفت و گفت:اوه عزیزکم ترسیدی؟ ببخشید نمیخواستم این صحنه رو ببینی. ریندو از پشت بغلت کرد و با دستای خونیش رونت ررو دست زد و گفت:اوه تمشک کوچولو فهمیدی خودمون میخواستیم بگیم اما خودت فهمیدی. ران ادامه داد: اوه کوچولوی من بهتره بخوابی .
و چیزی وارد گردنت شد و سیاهی وقتی بیدار شدی دیدی ران از جلو و ریندو از پشت بغلت کرده وقتی خواستی بلندشی و بری ران و ریندو گرفتند و بغلت کردن و هم زمان گفت:لیدی تو هیچوقت نمیری حتی اگه بمیری جسدت میمونه:)...
ا/ت تو عاشق بد کسایی شدی درسته برادرای هایتانی...
____________________________________________________________
خوب تموم شدددددد دستانم
بچه ها لایک کنید اگه میخونید
دوست دارین بعدی که باشه بگین:
مایکی
کوکو
سانزو
ایزانا
سنجو(اگه لزبین یا پسرین)
کدوم؟
*نکته:ران و ریندو توی بانتن هستن_به شما نگفتن شغلشون رو و شغلشون دکتر *
______________________________________________________________
ا/ت در حالی که داشت روی تخت دونفره و مشترکش با ران و ریندو غلت میزند متوجه جای خالی برادرای هایتانی شد. تعجب کرد آخه ران و ریندو امروز سر کار نمیرن چون پنج شنبه هستش و شیفت *درسته؟* ندارن تعجب کرد چشش رو مالید و بلند شد و تخت رو مرتب کرد و از پله ها پایین رفت هیچکس نبود فقط پاپی*سگتون* بود و خودش رو بهتون میمالید . رفتی داخل آشپزخونه که چیزی توجه ات رو جلب کرد یک نامه
نامه رو باز کردی:سلام ا/ت چان من و ران داریم میریم سر کار یکی از هم کارمون مریض شده نمیتونه بیاد ما رفتیم احتمالا دیر وقت میام فلن
از طرف ران و ریندو♡
ا/ت لبخندی زد و کش به بدنش داد قهوه رو داخل لیوان ریخت آب رو روی گاز گذاشت و رفت صورتش رو شست و اومد قهوه خورد و به پاپی غذا داد ا/ت امروز با دوستش قرار داشت چون تولدش بود تصمیم گرفت بره لباس و کادو برای دوستش بگیره رفت واسه دوستش کادویی خرید *هرچی دوست دارین* و اومد خونه قرار ساعت5:00بود و الان ساعت سه ا/ت رفت حمام بعد رفت موهاش رو درست کرد لباسش رو پوشید و کادو رو برداشت و رفت .
*رسیدن سر قرار*
ا/ت با دوستش رونا قدم زدن و کادو رو به دوستش داد رونا قرار بود با دوست پسرش بره بیرون پس ا/ت گفت بهترهه بره رونا موافقت کرد و رفت ا/ت قدم زنان داشت به سمت خونه میرفت که صدای چند نفر رو کنار خونه خراب شده ای شنید ا/ت دختر خیلی کنجکاوی بود برای همین رفت ولی کاشکی یک قدمم به اون خونه نزدیک نمیشد.
ا/ت رفت داخل اون خانه خراب شده و با چیزی که دید بدنش یخ زد درسته ران که داشت یکی رو شکنجه میکرد و ریندو هم داشت آدم های دورش رو میکشت وقتی کارشون تموم شد تازه متوجه شدن که الاهشون داشت نگاهشون میکرد ران با قدم هاش به ا/ت نزدیک شدن ولی دخترک قدماش رو عققب میگرفت اما ران بهش رسید کمرش رو گرفت و گفت:اوه عزیزکم ترسیدی؟ ببخشید نمیخواستم این صحنه رو ببینی. ریندو از پشت بغلت کرد و با دستای خونیش رونت ررو دست زد و گفت:اوه تمشک کوچولو فهمیدی خودمون میخواستیم بگیم اما خودت فهمیدی. ران ادامه داد: اوه کوچولوی من بهتره بخوابی .
و چیزی وارد گردنت شد و سیاهی وقتی بیدار شدی دیدی ران از جلو و ریندو از پشت بغلت کرده وقتی خواستی بلندشی و بری ران و ریندو گرفتند و بغلت کردن و هم زمان گفت:لیدی تو هیچوقت نمیری حتی اگه بمیری جسدت میمونه:)...
ا/ت تو عاشق بد کسایی شدی درسته برادرای هایتانی...
____________________________________________________________
خوب تموم شدددددد دستانم
بچه ها لایک کنید اگه میخونید
دوست دارین بعدی که باشه بگین:
مایکی
کوکو
سانزو
ایزانا
سنجو(اگه لزبین یا پسرین)
کدوم؟
۱۳.۷k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.