ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۷۸
جیمین رو یادتونه؟
از صداي دادم نورا کوچولو زد زیر گریه.. اخ..
نفسم به شماره افتاد و منم پردرد زدم زیر گریه. نیکول نگران بلند شد و با بغض و ناباور گفت:الا.. پشت دستمو به صورتم گرفتم و بلند هق هق کردم
داشتم خفه میشدم
نیکول تند اومد جلو و بغلم کرد و با بغض و دلسوز
گفت:عزیز دلم..هيچي نيست
با گریه به زور و سنگین :گفتم من دارم خفه میشم نیکول..
و سفت بغلش کردم
پردرد چشمامو بستم و زمزمه کردم دارم خفه میشم
واقعا نمیتونستم خوب نفس بکشم..
قلبم سنگین بود..خیلی سنگین..
نیکول محکم منو به خودش فشرد و اونم زد زیر گریه و
گفت بمیرم برات فرد تلخ و ناباور گفت:عه عه نیکول..
هر دو بلند زار میزدیم دستي منو نيكول رو تو بغل کشید و افسون پردرد گفت الا جونم...بسه... نيكول...ذو موهامونو نوازش کرد
جوزف اشفته :گفت اخه من نمیفهمم.. جيمز عادت داشت یهو غیب شه اما..اینکه اینطور گوشیشو..
فرد بین حرفش گفت خیله خوب.. جماعت گریه کن بیاین بشینین... حرف بزنیم...الا.. اروم باش به خدا ما سنگدل و بي عاطفه نیستیم..بیا بشین حرف بزنيم نيكول جمع کن خودتو لطفا...افسون.. جمع کن این دوتا...
سه تايي به زور از هم جدا شدیم. صورت نیکول و آنلی هم خیس بود از گریه.
به زور و درمونده با دستای یخ زده و لرزون اشکم رو پاك
کردم فرد دلسوز و گفت بیا بشین.. الا .. دخترم.. بيا لطفا...
به زور رفتم جلو و نشستم و نیکول و آنلی هم کنارم کیت نگران و گرفته گفت برم براتون یه نوشيدني شيرين
درست کنم یه کم بهتر شین.. و تند رفت تو اشپزخونه
داغون دست به صورت خیسم کشیدم و نفس سنگینی
کشیدم.فرد با حرص گفت : ٤ تا: شربت درست کن که این ضعیفه ها
دلمو خون کردند کیت : چشم..
فرد زل زد به من..ددل شکسته و اشفته به میز روبروم خیره شدم
. فرد مهربون گفت الا خانوم.. ابجي الا..خوبي؟ لبهام لرزید.
به زور گازشون گرفتم تا جلوي لرزششون رو بگیرم. فرد ببین ما بیخیال نیستیم.. جیمین رو شناختیم.. دفعه اولش نیست. از این کاراي روشن فکری که میخوام دور از همه باشم و بي تکنولوژي و این چیزا زیاد میکنه..
تلخ و تند نگاش کردم. باورم نمیشد
جدی و گرفته نگام کرد.
با غیض به نیکول نگاه کردم و :گفتم: تاییدش کن.. بذار
دروغش یه مهري داشته باشه..
فرد دهن باز کرد که تند :گفتم هیچی نگو در اینکه شماها یه چیزی میدونین که من نمیدونم هیچ شکی نیست. اما به
شعورم توهين نكن.. ميفهمي؟
( فصل سوم ) پارت ۴۷۸
جیمین رو یادتونه؟
از صداي دادم نورا کوچولو زد زیر گریه.. اخ..
نفسم به شماره افتاد و منم پردرد زدم زیر گریه. نیکول نگران بلند شد و با بغض و ناباور گفت:الا.. پشت دستمو به صورتم گرفتم و بلند هق هق کردم
داشتم خفه میشدم
نیکول تند اومد جلو و بغلم کرد و با بغض و دلسوز
گفت:عزیز دلم..هيچي نيست
با گریه به زور و سنگین :گفتم من دارم خفه میشم نیکول..
و سفت بغلش کردم
پردرد چشمامو بستم و زمزمه کردم دارم خفه میشم
واقعا نمیتونستم خوب نفس بکشم..
قلبم سنگین بود..خیلی سنگین..
نیکول محکم منو به خودش فشرد و اونم زد زیر گریه و
گفت بمیرم برات فرد تلخ و ناباور گفت:عه عه نیکول..
هر دو بلند زار میزدیم دستي منو نيكول رو تو بغل کشید و افسون پردرد گفت الا جونم...بسه... نيكول...ذو موهامونو نوازش کرد
جوزف اشفته :گفت اخه من نمیفهمم.. جيمز عادت داشت یهو غیب شه اما..اینکه اینطور گوشیشو..
فرد بین حرفش گفت خیله خوب.. جماعت گریه کن بیاین بشینین... حرف بزنیم...الا.. اروم باش به خدا ما سنگدل و بي عاطفه نیستیم..بیا بشین حرف بزنيم نيكول جمع کن خودتو لطفا...افسون.. جمع کن این دوتا...
سه تايي به زور از هم جدا شدیم. صورت نیکول و آنلی هم خیس بود از گریه.
به زور و درمونده با دستای یخ زده و لرزون اشکم رو پاك
کردم فرد دلسوز و گفت بیا بشین.. الا .. دخترم.. بيا لطفا...
به زور رفتم جلو و نشستم و نیکول و آنلی هم کنارم کیت نگران و گرفته گفت برم براتون یه نوشيدني شيرين
درست کنم یه کم بهتر شین.. و تند رفت تو اشپزخونه
داغون دست به صورت خیسم کشیدم و نفس سنگینی
کشیدم.فرد با حرص گفت : ٤ تا: شربت درست کن که این ضعیفه ها
دلمو خون کردند کیت : چشم..
فرد زل زد به من..ددل شکسته و اشفته به میز روبروم خیره شدم
. فرد مهربون گفت الا خانوم.. ابجي الا..خوبي؟ لبهام لرزید.
به زور گازشون گرفتم تا جلوي لرزششون رو بگیرم. فرد ببین ما بیخیال نیستیم.. جیمین رو شناختیم.. دفعه اولش نیست. از این کاراي روشن فکری که میخوام دور از همه باشم و بي تکنولوژي و این چیزا زیاد میکنه..
تلخ و تند نگاش کردم. باورم نمیشد
جدی و گرفته نگام کرد.
با غیض به نیکول نگاه کردم و :گفتم: تاییدش کن.. بذار
دروغش یه مهري داشته باشه..
فرد دهن باز کرد که تند :گفتم هیچی نگو در اینکه شماها یه چیزی میدونین که من نمیدونم هیچ شکی نیست. اما به
شعورم توهين نكن.. ميفهمي؟
- ۴.۳k
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط