عشق سیاه
#عشق_سیاه
part 50
~خانم ات؟
_هوم خودمم شما؟
~هه خوب شما با اقای کیم تویه خونه زندگی میکنید
_فکر نکنم باید به شما جواب پس بدم
از جاش بلند میشه
~بشین(جدی
ویو ات
بهس بی محلی کردم و میخاستم برم که چند تا ادم غول پیکر که بادیگارد بودن جلوم وایستادن
~خانم ات به زبون خوش میگم بشین
ویو ات
تویه اون لحظه نمیدونم باید چیکار میکردم که یهویی اون مرده اسلحه شو کشید بیرون و یه تیر به هوا زو کسایی که تویه اون رستوران بودن ترسیده بودن و طولی نکشید که رستوران خالی شد و فقد من و اون مرده بودیم با کلی بادیگارداش
ترسیده بودم و تصمیم گرفتم سرجام بشینم
~خوب خانم ات بیا یه کاری کنیم
_چی.. کار
~من میتونم هر چقد بخای بهت پول بدم اما در عوضش کیم تهیونگ رو بکشی
_چییی
~عادت ندارم حرفمو دوباره تکرار کنم
~پولت مال خودت من ته رو دوست دارم و هیجوقت همچین کاری نمیکنم
_پس خودتو میکشیم تا کیم تهیونگ عذاب بکشه هوم نظرت چیه؟
_خیلیییی بیشوووری خیلیییی
~پس بهتره خودت بکشی
_عاخه چرااا.. چرا میخای ته رو بکشی
~خانم ات این یک انتقامه
_....
~سونننن(اسم بادیگاردش)
علامت سون=
=بله ریئس
~اون امپولو بده
=بفرمایین
امپولو میده
~خب خانم ات اینو بگیر
ات امپولو میگیره
~اینو تویه گردن کیم تهیونگ فرو کن و بعدش بیهوش میشه
_اگه اینو به بدنش بزنم چی میشه
~اقای کیم بیهوش میشن
_.....
~خوب حواستو جمع کن اون ادم باهوشیه اگه بفهمه خدا میدونه چه بلایی سرت میاره مگه اینکه دوست داشته باشه و....
_من دیگه میرم
ویوات
از رستوران خارج شدم و تا مترو پیاده رفتم و با خودم فکر میکردم که چقد من بدبختم چرا یه روز خوشی ندارم
رسیدم به مترو و سوار شدم داخلش خیلی شلوغ بود مجبور شدم وایستم
چون زیاد شلوغ بود همش به هم میخوردن و هل میدادن و یکی با ضربه محکمی بهم خورد که من افتادم رویه یکی که روی صندلی بود
اون یه پسر بود دروغ نباشه قشنگم بود
خلاصه افتادم روی پاش(اون روی صندلی نشسته بود)
اونم کمرمو گرفت
به خودم اومدم و سریغ از جام بلند شدم و بهش ببخشیدی گفتم که رسیدم
برش بک به عمارت
رسیدم عمارت هیچکس نبود ته هم نبود
رفتم بالا لباسامو عوض کردم که ته اومد و تز پشت بغلم کرد
_تههه کی اومدی متوجه نشدم
+عوم همین الان اومدم
_عاها
+اتتت
_هوم؟
+خوب شدی
_چی؟
+چیز بودی(منظورش پر... یو... ده)
_عااا اونو میگی خوببب
+خببب؟
_چرا میپرسی
+خوب اگه خوب شدی امشبو.....
....
part 50
~خانم ات؟
_هوم خودمم شما؟
~هه خوب شما با اقای کیم تویه خونه زندگی میکنید
_فکر نکنم باید به شما جواب پس بدم
از جاش بلند میشه
~بشین(جدی
ویو ات
بهس بی محلی کردم و میخاستم برم که چند تا ادم غول پیکر که بادیگارد بودن جلوم وایستادن
~خانم ات به زبون خوش میگم بشین
ویو ات
تویه اون لحظه نمیدونم باید چیکار میکردم که یهویی اون مرده اسلحه شو کشید بیرون و یه تیر به هوا زو کسایی که تویه اون رستوران بودن ترسیده بودن و طولی نکشید که رستوران خالی شد و فقد من و اون مرده بودیم با کلی بادیگارداش
ترسیده بودم و تصمیم گرفتم سرجام بشینم
~خوب خانم ات بیا یه کاری کنیم
_چی.. کار
~من میتونم هر چقد بخای بهت پول بدم اما در عوضش کیم تهیونگ رو بکشی
_چییی
~عادت ندارم حرفمو دوباره تکرار کنم
~پولت مال خودت من ته رو دوست دارم و هیجوقت همچین کاری نمیکنم
_پس خودتو میکشیم تا کیم تهیونگ عذاب بکشه هوم نظرت چیه؟
_خیلیییی بیشوووری خیلیییی
~پس بهتره خودت بکشی
_عاخه چرااا.. چرا میخای ته رو بکشی
~خانم ات این یک انتقامه
_....
~سونننن(اسم بادیگاردش)
علامت سون=
=بله ریئس
~اون امپولو بده
=بفرمایین
امپولو میده
~خب خانم ات اینو بگیر
ات امپولو میگیره
~اینو تویه گردن کیم تهیونگ فرو کن و بعدش بیهوش میشه
_اگه اینو به بدنش بزنم چی میشه
~اقای کیم بیهوش میشن
_.....
~خوب حواستو جمع کن اون ادم باهوشیه اگه بفهمه خدا میدونه چه بلایی سرت میاره مگه اینکه دوست داشته باشه و....
_من دیگه میرم
ویوات
از رستوران خارج شدم و تا مترو پیاده رفتم و با خودم فکر میکردم که چقد من بدبختم چرا یه روز خوشی ندارم
رسیدم به مترو و سوار شدم داخلش خیلی شلوغ بود مجبور شدم وایستم
چون زیاد شلوغ بود همش به هم میخوردن و هل میدادن و یکی با ضربه محکمی بهم خورد که من افتادم رویه یکی که روی صندلی بود
اون یه پسر بود دروغ نباشه قشنگم بود
خلاصه افتادم روی پاش(اون روی صندلی نشسته بود)
اونم کمرمو گرفت
به خودم اومدم و سریغ از جام بلند شدم و بهش ببخشیدی گفتم که رسیدم
برش بک به عمارت
رسیدم عمارت هیچکس نبود ته هم نبود
رفتم بالا لباسامو عوض کردم که ته اومد و تز پشت بغلم کرد
_تههه کی اومدی متوجه نشدم
+عوم همین الان اومدم
_عاها
+اتتت
_هوم؟
+خوب شدی
_چی؟
+چیز بودی(منظورش پر... یو... ده)
_عااا اونو میگی خوببب
+خببب؟
_چرا میپرسی
+خوب اگه خوب شدی امشبو.....
....
۶.۱k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.