عشق نفرین شده
#عشق_نفرین_شده
#پارت_27
🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪
پرش زمانی... شب:
لیسا: رفتم.. حموم واقعا خسته... بودم..
داشتم... حموم میکردم ک جونگکوک... درو باز کرد...
برو بیرون...
جـونگکوک: بدون.. من... مگه میشه...
لیسا:... یعنی... میخوای...
جونگکوک: دقیقا...
لیسا: نزدیک شد... و لباساشو در اورد... اروم اومد... و الان هردمون زیر دوش... قرار گرفتیم...
اروم دست.. رو گونم کشید... و بعدش.. گفت..
جونگکوک: اناده ای.. هات.. گرل...
لیسا: اهوم...
جونگکوک: اروم... بغلش کردم.. و. گذاشتمش... تو وان...
خوابیدم... روش...
اول از همه... وا***دش کردم...
لیسا: جیغ بدی... بود.. خیلی درد داشت...
جونگکوک: هیچ.. تکونی... بهش ندادم...
بعدش... شروع کردم... لمس... ب**نش..
بعداز اون... یازم تشنش.. بودم... نمیدونستم.. لب بگیرم.. یا ک**ص مارک بزارم..
جونگکوک: بنظرت.. اول چیکار کنم...
لیسا: اول اونو.. دربیار...
جونگکوک: اون سرجاشه...
لیسا:... لب بگیر..
جونگکوک: حرفش تموم نشد.. ک هجوم بردم بهش... تا تونستم... از لباش سیر شدم... ک**ص نارک های عمیق
رو بدنش کاشتم... و بعد... شروع کردم ت**مبه زدن.. بدجور میزدم....
دردشو منم... انگار حس میکردم...
بعد... دوباره اروم گرفتم. و شروع کردم... دس زدن ب س**نه هاش...
عاشق اون.. س**نه هاش بودم...
لیسا: س راند... چهاراند.. مکه بسش بود... بعد... ک کارشو تموم.. کرد...
ار**ا شده... روم... موند...
جونگکوک: میدونی... همینطوری هم... خیلی... مظلومی..
لیسا: در عین خال..
جونگکوک: در عین حال.. خیلی.. هات. و بد گرلی..
لیسا: بزور و اروم خندیدم... ک بلندم.. کرد... باهم. حموم کردیم.. و اومدیم... بیرون...
جونگکوک: بغل گرفته بودمش... ک دیدم همونجا خوابیده... تکون نخوردم... و با همون حوله تن پوشش گذاشتمش... رو تخت...
#پارت_27
🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪🩸🔪
پرش زمانی... شب:
لیسا: رفتم.. حموم واقعا خسته... بودم..
داشتم... حموم میکردم ک جونگکوک... درو باز کرد...
برو بیرون...
جـونگکوک: بدون.. من... مگه میشه...
لیسا:... یعنی... میخوای...
جونگکوک: دقیقا...
لیسا: نزدیک شد... و لباساشو در اورد... اروم اومد... و الان هردمون زیر دوش... قرار گرفتیم...
اروم دست.. رو گونم کشید... و بعدش.. گفت..
جونگکوک: اناده ای.. هات.. گرل...
لیسا: اهوم...
جونگکوک: اروم... بغلش کردم.. و. گذاشتمش... تو وان...
خوابیدم... روش...
اول از همه... وا***دش کردم...
لیسا: جیغ بدی... بود.. خیلی درد داشت...
جونگکوک: هیچ.. تکونی... بهش ندادم...
بعدش... شروع کردم... لمس... ب**نش..
بعداز اون... یازم تشنش.. بودم... نمیدونستم.. لب بگیرم.. یا ک**ص مارک بزارم..
جونگکوک: بنظرت.. اول چیکار کنم...
لیسا: اول اونو.. دربیار...
جونگکوک: اون سرجاشه...
لیسا:... لب بگیر..
جونگکوک: حرفش تموم نشد.. ک هجوم بردم بهش... تا تونستم... از لباش سیر شدم... ک**ص نارک های عمیق
رو بدنش کاشتم... و بعد... شروع کردم ت**مبه زدن.. بدجور میزدم....
دردشو منم... انگار حس میکردم...
بعد... دوباره اروم گرفتم. و شروع کردم... دس زدن ب س**نه هاش...
عاشق اون.. س**نه هاش بودم...
لیسا: س راند... چهاراند.. مکه بسش بود... بعد... ک کارشو تموم.. کرد...
ار**ا شده... روم... موند...
جونگکوک: میدونی... همینطوری هم... خیلی... مظلومی..
لیسا: در عین خال..
جونگکوک: در عین حال.. خیلی.. هات. و بد گرلی..
لیسا: بزور و اروم خندیدم... ک بلندم.. کرد... باهم. حموم کردیم.. و اومدیم... بیرون...
جونگکوک: بغل گرفته بودمش... ک دیدم همونجا خوابیده... تکون نخوردم... و با همون حوله تن پوشش گذاشتمش... رو تخت...
۷.۶k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.