این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است- من اما نگرانم

چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم

#فاضل_نظری
دیدگاه ها (۲)

مشت می‌کوبم بر درپنجه می‌سایم بر پنجره‌هامن دچار خفقانم، خفق...

مخمور و مست گردان امروز چشم ما را ...

بی تو با قافله ی غصه و غمها چه کنمتار و پودم تو...

نه!هرگز شب را باور نکردمچرا کهدر فراسوهای‌ دهلیزشبه امیدِ در...

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم حال همه خوب است، من ام...

رفتم از شهرِ تو هرگز نگرانم نشدی ،سوختم در غم و پیگیرِ جهانم...

نمی داند دل تنها، میان جمع هم تنهاستمرا افکنده در تنگی، که ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط