Part 41
Part 41
ات ویو
ات:کوکککککک(داد)
کوک وایساد سوار شدم
کوک:پس چرا اومدی
ات:اممممم راستشو میگم دلم برات سوخت
کوک:چرا
ات:آخه تک و تنها نشستی تو ماشین سرت همش پایین بود فکر کردم ناراحتی و اینجور چیزا
کوک:نه من ناراحت نیستم
ات:راه بیفت حرف نزن من دلم ی
بسوزه برا کسی گریم میگیره
کوک:باشه
رسیدیم خونه رفتیم بالا لباس عوض کردیم اومدیم پایین
آریانا:ات بیا بریم بازی کنیم
ات:بچه ای چه بازی
اریانا:نه عمه جون یک بازی بزرگانه
ات:یک بتز دیکه به مک بگی عمه.........
آریانا:باشه باشه بریم
رفتیم بالا
ارینا :ات
ات:جونم
اریانا:یادته یک بچه ای تو کلاس بود اسمش فیلیکس بود
ات:همون پسره
اریانا: اره اره همون
ات:خب
آریانا:من عاشقشم شدم
ات:هههههههه اینرو به عمت میگی
اریانا:(خند)
ات:خب حالا بگو
اریانا:روز آخر مدرسه بهش اعتراف کردم اونم گفت منم عاشقتم بعد بوسش کردم و از اون موقع باهم در ارتباطیم.
ات:ته میدونه
اریانا:نه و نمیخوام بدونه
ات:چرا
اریانا:چون میترسم قبول نکنه
ات:میخوای من بهش بگ........
اریانا:نههههههخ(داد)
ات:عهده دهد نزن خودم بهش میگم البته نه یک دفعه
اریانا:نه تروخدا نگ......
ات:میدونی که کار خودمو میکنم
آریانا:کاری کنک دیگه بهت اعتماد نکنم
ات:اون موقع که فهمید دست و پایم میبوسی بریم پایین
آریانا :بریم
ته :خب باری کردیم
اریانا:خب چه بازی کنیم هرچی من میگم ات میگه نه
ات ویو
ات:کوکککککک(داد)
کوک وایساد سوار شدم
کوک:پس چرا اومدی
ات:اممممم راستشو میگم دلم برات سوخت
کوک:چرا
ات:آخه تک و تنها نشستی تو ماشین سرت همش پایین بود فکر کردم ناراحتی و اینجور چیزا
کوک:نه من ناراحت نیستم
ات:راه بیفت حرف نزن من دلم ی
بسوزه برا کسی گریم میگیره
کوک:باشه
رسیدیم خونه رفتیم بالا لباس عوض کردیم اومدیم پایین
آریانا:ات بیا بریم بازی کنیم
ات:بچه ای چه بازی
اریانا:نه عمه جون یک بازی بزرگانه
ات:یک بتز دیکه به مک بگی عمه.........
آریانا:باشه باشه بریم
رفتیم بالا
ارینا :ات
ات:جونم
اریانا:یادته یک بچه ای تو کلاس بود اسمش فیلیکس بود
ات:همون پسره
اریانا: اره اره همون
ات:خب
آریانا:من عاشقشم شدم
ات:هههههههه اینرو به عمت میگی
اریانا:(خند)
ات:خب حالا بگو
اریانا:روز آخر مدرسه بهش اعتراف کردم اونم گفت منم عاشقتم بعد بوسش کردم و از اون موقع باهم در ارتباطیم.
ات:ته میدونه
اریانا:نه و نمیخوام بدونه
ات:چرا
اریانا:چون میترسم قبول نکنه
ات:میخوای من بهش بگ........
اریانا:نههههههخ(داد)
ات:عهده دهد نزن خودم بهش میگم البته نه یک دفعه
اریانا:نه تروخدا نگ......
ات:میدونی که کار خودمو میکنم
آریانا:کاری کنک دیگه بهت اعتماد نکنم
ات:اون موقع که فهمید دست و پایم میبوسی بریم پایین
آریانا :بریم
ته :خب باری کردیم
اریانا:خب چه بازی کنیم هرچی من میگم ات میگه نه
۳۱۶
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.