Part

Part43

ات:خب بگو
کوک:هیچی حالا بخواب
ات:عههههههه
کوک:حالا فردا
ات:باشه ولی باید فردا بگی
کوک:بخوابیبب

پرش زمانی به یک هفته بعد..................................................................
تو این یک هفته هروقت میرفتم پیش آریانا داشت با فیلیکس صحبت میگرد و این منو می‌ترساند که اگه ته بفهمه چی الان ۲ هفته هست کا اینجاییم و ۵ روز دیگه تولد ته و اریاناست و میخوایم با کوک و ارین و آریا و خاله هانا برنامه بریزیم که تولدشو جشن بگیریم من تا جایی که فهمیدم فیلیکس هم برا مسافرت اونده اینجا درواقع فیلیکس دو رگه است آمریکایی و کره ای به هر حال من برا کادوعه اریانا میخوام بگم فیلیکس بیاد امید وارم ته اینا اعصبانی نشن الان ته و آریانا رفتن خرید و ما دور هم نشستیم

ات:خب چیکار میکنیم
خاله هانا:شما سه تا به ته میگید ببرتتون تو این دوهفته ای که مونده یک کلاسی چیزی بنویستتون
ات:نهههههههههه من نمیخوام هیچ کلاسی برم
کوک:چه تولد ته باشه چه نه تو میری کلاس
ات:باشه(لب و لوچه اش اوبزونه)
خاله هانا:تا موقعی که زنگ نزدیم نمیزارین بیاد
کوک:منم وسایل تولد رو میخرم
خاله هانا:منم خونه رو تعیین میکنم
کوک:فکر خوبیه
ات آرین و آریا:اوکی
اریا:مامان فقط اگه بابا نخواد بیاد چی
خاله هانا:دیکه باید استعدادتان نشون بدین و ببرینش بیرون
ارین:اوکیههههه
دیدگاه ها (۰)

Part44پرش زمانی به ۵ روز بعد ..................................

Part 45 آریانا:نصف شبی کجا میری بمون اینجا یه نگاه به ته کرد...

Part42ات:ته و کوکته و کوک:بلهات:اگه من و آریانا دوست پسر داش...

Part 41ات ویوات:کوکککککک(داد)کوک وایساد سوار شدم کوک:پس چرا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط