♣ ️♥ ️♠ ️♦ ️ رمان هشدار♦ ️♠ ️♥ ️♣ ️
♣ ️♥ ️♠ ️♦ ️#رمان_هشدار♦ ️♠ ️♥ ️♣ ️
بدون توجه به وضعیت شاهین مشغول خوردن شد سعی می کرد با اشتها بخورد تا شاهین را هم به اشتها بیاورد زیر چشمی نگاهی به او انداخت با دست راستش لقمه را جمع می کرد مرباها از لای نان می ریخت و میز را کثیف کرده بود لقمه را سمت دهانش برد اما پیش از اینکه فرو ببرد لقمه از دستش افتاد لبخند پیروزی بر لب های پریا جا خوش کرد دست برد و چند کلینکس از داخل جعبه بیرون کشید با کلینکس ها مرباهای روی میز و دست شاهین را تمیز کرد همانطور گفت: قبول کن اینبار باختی آقای رئیس
لقمه ای درست کرد و سمت دهان شاهین برد شاهین با غیظ به دست او خیره شد اما در برابر شکم گرسنه اش تاب نیاورد و لقمه را خورد فکر نمی کرد تا این اندازه گرسنه باشد شاید هم جادوی رنگ هوس انگیز مربا یا دست های پریا بود نگاهش روی دست های ظریف پریا ماند پریا لقمه را پیچید و سمت دهان شاهین برد نگاهش روی لبخند کمرنگ و مرموز شاهین ماند باز معلوم نبود چه در سر می پروراند شاهین با مکثی دهان باز کرد و لقمه را همراه با دو انگشت پریا در دهان گرفت زبانش را حرکت داد و به طرز تحریک کننده ای روی انگشت های پریا کشید با این کار ضربان قلب پریا بالا رفت نگاهش را از دهان او به چشمهایش داد سر کج کرده بود و با شیطنت نگاه می کرد از نگاهش فهمید که فقط قصد اذیت کردن دارد پس دوباره شیر شد انگشت هایش را از دهان شاهین بیرون کشید انگشتش را جلو شاهین گرفت و گفت: هی آقای رئیس.... الآن دیگه من نقطه ضعف ندارم تو داری
انگشتش را روی ترقوه شاهین گذاشت و ادامه داد: کافیه اینجا رو فشار بدم تا از پا در بیای
بدون توجه به وضعیت شاهین مشغول خوردن شد سعی می کرد با اشتها بخورد تا شاهین را هم به اشتها بیاورد زیر چشمی نگاهی به او انداخت با دست راستش لقمه را جمع می کرد مرباها از لای نان می ریخت و میز را کثیف کرده بود لقمه را سمت دهانش برد اما پیش از اینکه فرو ببرد لقمه از دستش افتاد لبخند پیروزی بر لب های پریا جا خوش کرد دست برد و چند کلینکس از داخل جعبه بیرون کشید با کلینکس ها مرباهای روی میز و دست شاهین را تمیز کرد همانطور گفت: قبول کن اینبار باختی آقای رئیس
لقمه ای درست کرد و سمت دهان شاهین برد شاهین با غیظ به دست او خیره شد اما در برابر شکم گرسنه اش تاب نیاورد و لقمه را خورد فکر نمی کرد تا این اندازه گرسنه باشد شاید هم جادوی رنگ هوس انگیز مربا یا دست های پریا بود نگاهش روی دست های ظریف پریا ماند پریا لقمه را پیچید و سمت دهان شاهین برد نگاهش روی لبخند کمرنگ و مرموز شاهین ماند باز معلوم نبود چه در سر می پروراند شاهین با مکثی دهان باز کرد و لقمه را همراه با دو انگشت پریا در دهان گرفت زبانش را حرکت داد و به طرز تحریک کننده ای روی انگشت های پریا کشید با این کار ضربان قلب پریا بالا رفت نگاهش را از دهان او به چشمهایش داد سر کج کرده بود و با شیطنت نگاه می کرد از نگاهش فهمید که فقط قصد اذیت کردن دارد پس دوباره شیر شد انگشت هایش را از دهان شاهین بیرون کشید انگشتش را جلو شاهین گرفت و گفت: هی آقای رئیس.... الآن دیگه من نقطه ضعف ندارم تو داری
انگشتش را روی ترقوه شاهین گذاشت و ادامه داد: کافیه اینجا رو فشار بدم تا از پا در بیای
۴.۴k
۱۹ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.