♣ ️♥ ️♠ ️♦ ️هشدار♦ ️♠ ️♥ ️♣ ️
♣ ️♥ ️♠ ️♦ ️هشدار♦ ️♠ ️♥ ️♣ ️
#رمان_هشدار
کنار روزنامه نشست روزنامه پاره شده و چیزی از عکس شاهرخ نمانده بود بدنش داغ بود و حرکت دانه عرق را روی سرش حس می کرد دست هایش از خشم می لرزید دست های لرزانش را جلو برد و روزنامه را برداشت در تصویر نابود شده ی شاهرخ ، چشم های گریان غزاله را می دید گوشه تخت کز کرده بود و دل می زد اینقدر گریه کرده بود که چشم هایش قرمز شده بود آرام جلو رفت و مقابل او روی تخت نشست با دیدن شاهین نفسش رفت مژه های خیسش را روی هم گذاشت و از او روی گرفت شاهین زمزمه کرد: چشماتو باز کن
غزاله بیشتر صورتش را پنهان کرد مچ دستش را که شاهین بریده بود بین انگشت هایش می فشرد و گریه می کرد شاهین برای نشان دادن قدرتش فریاد زد: باز کن
از صدای شاهین تکانی خورد بیشتر چشم هایش را فشرد شاهین در حرکتی مچ های غزاله را چسبید غزاله از ترس جیغ خفیفی کشید و بی اختیار چشم باز کرد شاهین دستش را در موهای غزاله فرو برد غزاله نگاه ترسیده اش را به چشم های شاهین دوخته بود و بی صدا اشک می ریخت شاهین صورتش را جلو برد و مقابل صورت غزاله نگه داشت تهدید وار گفت: سعی کن با من بازی نکنی....من دوست دارم غزاله
غزاله لب هایش را روی هم فشرد و از شاهین روی گرفت با کشیده شدن موهایش لب گزید صدای شاهین را کنار گوشش شنید: اما من خیلی ها رو دوست داشتم که بهشون صدمه زدم.... شاهرخ خسرویان تا زمانی زنده ست که تو دست از پا خطا نکنی زندگی عشقت رو نجات بده
غزاله را به عقب هل داد و از روی تخت برخاست سمت در رفت بین راه پشیمان شد سر جایش ایستاد بدون اینکه به غزاله نگاه کند گفت: شاهرخ رو زنده می ذارم اما تا زمانی که خالصانه برام کار می کنی....اینو بهت قول میدم
#رمان_هشدار
کنار روزنامه نشست روزنامه پاره شده و چیزی از عکس شاهرخ نمانده بود بدنش داغ بود و حرکت دانه عرق را روی سرش حس می کرد دست هایش از خشم می لرزید دست های لرزانش را جلو برد و روزنامه را برداشت در تصویر نابود شده ی شاهرخ ، چشم های گریان غزاله را می دید گوشه تخت کز کرده بود و دل می زد اینقدر گریه کرده بود که چشم هایش قرمز شده بود آرام جلو رفت و مقابل او روی تخت نشست با دیدن شاهین نفسش رفت مژه های خیسش را روی هم گذاشت و از او روی گرفت شاهین زمزمه کرد: چشماتو باز کن
غزاله بیشتر صورتش را پنهان کرد مچ دستش را که شاهین بریده بود بین انگشت هایش می فشرد و گریه می کرد شاهین برای نشان دادن قدرتش فریاد زد: باز کن
از صدای شاهین تکانی خورد بیشتر چشم هایش را فشرد شاهین در حرکتی مچ های غزاله را چسبید غزاله از ترس جیغ خفیفی کشید و بی اختیار چشم باز کرد شاهین دستش را در موهای غزاله فرو برد غزاله نگاه ترسیده اش را به چشم های شاهین دوخته بود و بی صدا اشک می ریخت شاهین صورتش را جلو برد و مقابل صورت غزاله نگه داشت تهدید وار گفت: سعی کن با من بازی نکنی....من دوست دارم غزاله
غزاله لب هایش را روی هم فشرد و از شاهین روی گرفت با کشیده شدن موهایش لب گزید صدای شاهین را کنار گوشش شنید: اما من خیلی ها رو دوست داشتم که بهشون صدمه زدم.... شاهرخ خسرویان تا زمانی زنده ست که تو دست از پا خطا نکنی زندگی عشقت رو نجات بده
غزاله را به عقب هل داد و از روی تخت برخاست سمت در رفت بین راه پشیمان شد سر جایش ایستاد بدون اینکه به غزاله نگاه کند گفت: شاهرخ رو زنده می ذارم اما تا زمانی که خالصانه برام کار می کنی....اینو بهت قول میدم
۵.۰k
۱۹ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.