🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت40 #جلد_دوم
با اومدن خان از جام بلند شدم و صاف ایستادم
روی بالاترین مبل نشست رو به پسرش کرد و گفت:
_ چی شده پسر صدات انداختی توی سرت .
اهورا به سمت من اومد دست منو گرفت و گفت
_ این دختره که میشناسی اسمش ایلین..
یه زمانی مجبورم کردی باهاش ازدواج کنم خیلی اتفاقا افتاد خیلی مشکلات پیش اومد اما من بالاخره عاشقش شدم،
عاشق شدم و دوسش دارم دخترمم دوست دارم.
این بچه ای که توی بغلشه دختر منه دختر من ...
من از زندگیم راضیم خوشحالم دست از سر من و زنم بردارین.
مادر من چرا هر روز پا میشی میای خونه ی منو اشک این این دختر و در میاری؟
شما وارث میخوای ؟
من نمیخوام...
پدرش عصبی از جاش بلند شد و گفت:
_ به خاطر این دختره دهاتی داری تو روی من مادرت وایمیستی میفهمی داری چی میگی؟
من وقتی میگم وارث وقتی میگم پسر به خاطر کل خاندانه میدونی توی کل خاندان یه پسربچه نداریم تو باید یه پسربیاری اینو میفهمی! باید اسم خاندان مون از بین نره تا همیشه زنده بمونه.
اهورا کلافه به سمت پدرش رفت و گفت
_ پدر من وقتی نیست وقتی نداریم حتماً قسمت نبود حتماً خداتون نخواسته ول کنید دست از سر ما بردارید ...
مادرش دستش و گرفت....
گفت
_پسرم این چه حرفیه که میزنی مگه تو چند بار امتحان کردی که دیدی نشده ؟
من میگم یه دختر برات بگیریم ازش بچه دار شو بعد که بچه دار شدی من که مطمئنم پسره ولی اگه باز دختر شد دوباره بچه دار میشی...
اهورا دست مادرش رو کنار زد
_برم زن بگیرم که پسر بیارم اگه پسر نشد اگه همشون دختر شد ت چی ؟
میخوای چیکار کنی تا آخر عمر باید زن بگیرم و براتون بچه پس اندازم؟
من زنمو دوست دارم هیچی دیگه نمیخوام بشنوم.
دیگه تکرار نکنین این حرفارو ...
تو دلم قند آب میشد از این همه طرفداری اهورا.
از تمام شکاهایی که بهش کرده بودم خجالت کشیدم چطور می تونستم به این آدم شک کنم ؟
توی دلم داشتم قربون صدقش میرفتم و مونس بیشتر به خودم فشار میدادم که با حرف پدرش ماتم برد و تمام خوشی هایی که توی این چند ثانیه توی دلم سرازیر شده بود از بین رفت.
_ پسر میفهمی چی داری میگی؟
اینو بدون یا خواسته منو قبول می کنی یا هرچی که بهت دادم و پس میگیرم میفهمی که چی میگم!
هر چیزی که داری...
وقتی همه چیز رو از دست بدی و بیفتی تو خیابونا دنبال یه لقمه نون میفهمی این
😻☝️
#wallpaper #فانتزی #خلاقیت #فردوس_برین #هنر #مرگ_بر_کرونا😁 #هنر_عکاسی #عاشقانه #عکس #عکس_نوشته #جذاب
#خان_زاده #پارت40 #جلد_دوم
با اومدن خان از جام بلند شدم و صاف ایستادم
روی بالاترین مبل نشست رو به پسرش کرد و گفت:
_ چی شده پسر صدات انداختی توی سرت .
اهورا به سمت من اومد دست منو گرفت و گفت
_ این دختره که میشناسی اسمش ایلین..
یه زمانی مجبورم کردی باهاش ازدواج کنم خیلی اتفاقا افتاد خیلی مشکلات پیش اومد اما من بالاخره عاشقش شدم،
عاشق شدم و دوسش دارم دخترمم دوست دارم.
این بچه ای که توی بغلشه دختر منه دختر من ...
من از زندگیم راضیم خوشحالم دست از سر من و زنم بردارین.
مادر من چرا هر روز پا میشی میای خونه ی منو اشک این این دختر و در میاری؟
شما وارث میخوای ؟
من نمیخوام...
پدرش عصبی از جاش بلند شد و گفت:
_ به خاطر این دختره دهاتی داری تو روی من مادرت وایمیستی میفهمی داری چی میگی؟
من وقتی میگم وارث وقتی میگم پسر به خاطر کل خاندانه میدونی توی کل خاندان یه پسربچه نداریم تو باید یه پسربیاری اینو میفهمی! باید اسم خاندان مون از بین نره تا همیشه زنده بمونه.
اهورا کلافه به سمت پدرش رفت و گفت
_ پدر من وقتی نیست وقتی نداریم حتماً قسمت نبود حتماً خداتون نخواسته ول کنید دست از سر ما بردارید ...
مادرش دستش و گرفت....
گفت
_پسرم این چه حرفیه که میزنی مگه تو چند بار امتحان کردی که دیدی نشده ؟
من میگم یه دختر برات بگیریم ازش بچه دار شو بعد که بچه دار شدی من که مطمئنم پسره ولی اگه باز دختر شد دوباره بچه دار میشی...
اهورا دست مادرش رو کنار زد
_برم زن بگیرم که پسر بیارم اگه پسر نشد اگه همشون دختر شد ت چی ؟
میخوای چیکار کنی تا آخر عمر باید زن بگیرم و براتون بچه پس اندازم؟
من زنمو دوست دارم هیچی دیگه نمیخوام بشنوم.
دیگه تکرار نکنین این حرفارو ...
تو دلم قند آب میشد از این همه طرفداری اهورا.
از تمام شکاهایی که بهش کرده بودم خجالت کشیدم چطور می تونستم به این آدم شک کنم ؟
توی دلم داشتم قربون صدقش میرفتم و مونس بیشتر به خودم فشار میدادم که با حرف پدرش ماتم برد و تمام خوشی هایی که توی این چند ثانیه توی دلم سرازیر شده بود از بین رفت.
_ پسر میفهمی چی داری میگی؟
اینو بدون یا خواسته منو قبول می کنی یا هرچی که بهت دادم و پس میگیرم میفهمی که چی میگم!
هر چیزی که داری...
وقتی همه چیز رو از دست بدی و بیفتی تو خیابونا دنبال یه لقمه نون میفهمی این
😻☝️
#wallpaper #فانتزی #خلاقیت #فردوس_برین #هنر #مرگ_بر_کرونا😁 #هنر_عکاسی #عاشقانه #عکس #عکس_نوشته #جذاب
۹.۳k
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.