fake kook
fake kook
part*25
ا.ت: ولی خوابم نمیبره
کوک: خب من خوابم میاد
ا.ت: باش برو بخواب
کوک: بای عشقم💓
ا.ت: کوک
کوک: جانم
ا.ت: اگه میخوای بیا پیشم بخواب
کوک: نه بخواب عزیزم😊
ا.ت: حداقل بوسم کن 😘
کوک: نه بخواب
ا.ت: باهات قهرم برو بخواب
کوک: باشه
درو بست و رفت
این چرا اینجوری میکنه اخه یعنی به خاطر حرفای خواهرم ناراحت شده الان من چطور بخوابم گوشیمو روشن کردم یک پیام از خرگوشی💜🐰
کوک: هنوز بیداری
ا.ت: اره
کوک: بخواب
ا.ت: من باهات قهرم
کوک: واقعا
ا.ت: اره
کوک: 🤩🤩
ا.ت: خوشحال شدی
کوک: آره خیلی
ا.ت: 🙄😠
گوشیمو خاموش کردم و خوابیدم به امید اینکه میاد ولی نیومد
فردا
بلند شدم صورتمو شستم رفتم صبحونه بخورم همه نشسته بودن منم رفتم پیششون
ا.ت: سلام
م: چرا دیر بلند شدی
ا.ت: مامان دیشب دیر خوابیدم
م: مگه داشتی چیکار میکردی که دیر خوابیدی هاا
ا.ت: مامان داشتم چیزامو تو اتاق میچیدم
وایی خوشحال بودم گفتم اینجا بهم گیر نمیده ولی بدتر شده
کوک: سلام
م: سلام پسرم بیا صبحونه بخور
وایی چرا مامانم اینقدر رو مخه
م: چی برات بزارم
کوک: ممنون خاله جون خودم بر میدارم
پ:عزیزم با چندتا خدمتکار حرف زدم
م: خدمتکار چرا یکی هست همه کارهارو انجام میده
پ: کیو میگی
م: ا.ت
پ: ا.ت؟؟
م: یعنی من دلم نمیخواد دخترم خودش میگه کار خونه رو دوس داره
پ: خب باشه
ا.ت: مامان
یکی پا پاش زد رو پام
ا.ت: عمو جان مامان راس میگه من کار خونه رو دوس دارم
یکی دیگه زد رو پام نگاه کردم کوک بود اونم داشت سرشو تکون میداد
م: خب دیگه ما تموم شدیم ببر و بشورشون
ا.ت: باشه
کوک: وایسا
#کوک
#فیک
#سناریو
part*25
ا.ت: ولی خوابم نمیبره
کوک: خب من خوابم میاد
ا.ت: باش برو بخواب
کوک: بای عشقم💓
ا.ت: کوک
کوک: جانم
ا.ت: اگه میخوای بیا پیشم بخواب
کوک: نه بخواب عزیزم😊
ا.ت: حداقل بوسم کن 😘
کوک: نه بخواب
ا.ت: باهات قهرم برو بخواب
کوک: باشه
درو بست و رفت
این چرا اینجوری میکنه اخه یعنی به خاطر حرفای خواهرم ناراحت شده الان من چطور بخوابم گوشیمو روشن کردم یک پیام از خرگوشی💜🐰
کوک: هنوز بیداری
ا.ت: اره
کوک: بخواب
ا.ت: من باهات قهرم
کوک: واقعا
ا.ت: اره
کوک: 🤩🤩
ا.ت: خوشحال شدی
کوک: آره خیلی
ا.ت: 🙄😠
گوشیمو خاموش کردم و خوابیدم به امید اینکه میاد ولی نیومد
فردا
بلند شدم صورتمو شستم رفتم صبحونه بخورم همه نشسته بودن منم رفتم پیششون
ا.ت: سلام
م: چرا دیر بلند شدی
ا.ت: مامان دیشب دیر خوابیدم
م: مگه داشتی چیکار میکردی که دیر خوابیدی هاا
ا.ت: مامان داشتم چیزامو تو اتاق میچیدم
وایی خوشحال بودم گفتم اینجا بهم گیر نمیده ولی بدتر شده
کوک: سلام
م: سلام پسرم بیا صبحونه بخور
وایی چرا مامانم اینقدر رو مخه
م: چی برات بزارم
کوک: ممنون خاله جون خودم بر میدارم
پ:عزیزم با چندتا خدمتکار حرف زدم
م: خدمتکار چرا یکی هست همه کارهارو انجام میده
پ: کیو میگی
م: ا.ت
پ: ا.ت؟؟
م: یعنی من دلم نمیخواد دخترم خودش میگه کار خونه رو دوس داره
پ: خب باشه
ا.ت: مامان
یکی پا پاش زد رو پام
ا.ت: عمو جان مامان راس میگه من کار خونه رو دوس دارم
یکی دیگه زد رو پام نگاه کردم کوک بود اونم داشت سرشو تکون میداد
م: خب دیگه ما تموم شدیم ببر و بشورشون
ا.ت: باشه
کوک: وایسا
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۲.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.