fake kook
fake kook
part*26
وایی تو چته دیگه
کوک: من تازه شروع کردم
چش شده
م: اها راس میگه جونگکوک تو صبحونتو بخور
منم میرم یکم خونه رو نگاه کنم
کوک: باشه خاله جون
م: راستی دختر
ا.ت: بامنی
م: اره امروز از جونگکوک بپرس غذای مورد علاقش چیه درسش کن
ا.ت: مامان
م: مرض
کوک: خاله جون پنکیک اماده نیست
م: الان ا.ت درست میکنه ا.ت سریع درس کن خب من رفتم
ا.ت: کجا
م: تو برو پنکیک درس کن میخوام برم کامل نگاه خونه کنم
ا.ت: من تورو چطوری بکشم خوبه
کوک: چی گفتی الان با صدای بلند میگما
ا.ت: جونگکوک تو چت شده شب یه چیز میگی بلند میشی یه چیز دیگه واقعا که
کوک: عزیزم بیا
ا.ت: به من نگو عزیزم من باهات قهرم
اومد از پشت بغلم کرد
ا.ت: ولم کن الان یکی میبینه
کوک: کسی نمیبینه همه تو حیاطن
ا.ت: شاید اومدن
کوک: چیکار کنم اشتی کنی
ا.ت: ظرفارو بشور
کوک: فقط این
ا.ت: اره
کوک: باشه چشم عزیزم
بلند شد ضرفارو شست
چند دقیقه بعد
کوک: الان اشتی
ا.ت: بزار فکرامو کنم
کوک: بیبی ول کن دیگه چرا قهری اصلا
ا.ت:همینجوری
کوک: میخوای خودتو لوس کنی
ا.ت: نه
کوک: من میدونم میخوای لوس کنی پس خوب بلدی
ا.ت: 😂
کوک: راستی مامانت چرا اینقدر بهت سخت میگیره
ا.ت: فعلا که خوبه
کوک: من نمیتونم ببینم اینقدر بهت دستور میدن خودم یه خدمتکار میگیرم
ا.ت: حالا این ول کن تو بیا دنبالم
کوک: چیشده
رفتم دستشو گرفتم بردم طبقه بالا
کوک: چیه
ا.ت: این اتاقه درش قفله
کوک: اره میدونم
ا.ت: خیلی کنجکاوم بدونم چی داخلشه
کوک: ولی نمیشه
ا.ت: چرا جونگکوک من خیلی دوس دارم داخلشو ببینم رمزش چیه بهم میگی تروخودا
کوک: خب بزن
ا.ت: چنده
کوک: ۱۸۲۷
ا.ت: باز شد تو میای
کوک: اره
رفتیم داخل اتاقه پر از قاب عکس بود
ا.ت: این کیه
کوک: نمیشناسیش
ا.ت: عوضی
کوک: چرا بهم میگی عوضی
ا.ت: این زنه مگه چقدر دوس داری ها
کوک: منظورت چیه
ا.ت: درسته خیلی خوشگل تر از منه ولی تو واقعا دوسش داری فک کنم خیلی ازت بزرگتر باشه
کوک:خیلی دوسش دارم
ا.ت: پس چرا نمیری با او
کوک: ا.ت میفهمی داری چی میگی اون عکس مادرمه
ا.ت: چی مادرت
کوک: اره مادرمه اون بچه ای هم که میبینی بغلش منم
ا.ت: ببخشید فک کردم یه لحظه
کوک: اوکی فهمیدم
ا.ت: مامانت خیلی خوشگله
کوک: اره خیلی
ا.ت: خیلی دوسش داری
کوک: خیلی
ا.ت: از مامانم بدت نمیاد
کوک: چرا باید بدم بیاد
ا.ت:که اومده جای مامانت
کوک: نه من فک میکنم که هیچ کسی نمیتونه جای کس دیگه ای بگیره
ا.ت: اره از نظر منم راس میگی
اون اتاق پراز عکس مادر کوک و خوده کوک بود ولی هیچ نشونی از پدر کوک نبود
#کوک
#فیک
#سناریو
part*26
وایی تو چته دیگه
کوک: من تازه شروع کردم
چش شده
م: اها راس میگه جونگکوک تو صبحونتو بخور
منم میرم یکم خونه رو نگاه کنم
کوک: باشه خاله جون
م: راستی دختر
ا.ت: بامنی
م: اره امروز از جونگکوک بپرس غذای مورد علاقش چیه درسش کن
ا.ت: مامان
م: مرض
کوک: خاله جون پنکیک اماده نیست
م: الان ا.ت درست میکنه ا.ت سریع درس کن خب من رفتم
ا.ت: کجا
م: تو برو پنکیک درس کن میخوام برم کامل نگاه خونه کنم
ا.ت: من تورو چطوری بکشم خوبه
کوک: چی گفتی الان با صدای بلند میگما
ا.ت: جونگکوک تو چت شده شب یه چیز میگی بلند میشی یه چیز دیگه واقعا که
کوک: عزیزم بیا
ا.ت: به من نگو عزیزم من باهات قهرم
اومد از پشت بغلم کرد
ا.ت: ولم کن الان یکی میبینه
کوک: کسی نمیبینه همه تو حیاطن
ا.ت: شاید اومدن
کوک: چیکار کنم اشتی کنی
ا.ت: ظرفارو بشور
کوک: فقط این
ا.ت: اره
کوک: باشه چشم عزیزم
بلند شد ضرفارو شست
چند دقیقه بعد
کوک: الان اشتی
ا.ت: بزار فکرامو کنم
کوک: بیبی ول کن دیگه چرا قهری اصلا
ا.ت:همینجوری
کوک: میخوای خودتو لوس کنی
ا.ت: نه
کوک: من میدونم میخوای لوس کنی پس خوب بلدی
ا.ت: 😂
کوک: راستی مامانت چرا اینقدر بهت سخت میگیره
ا.ت: فعلا که خوبه
کوک: من نمیتونم ببینم اینقدر بهت دستور میدن خودم یه خدمتکار میگیرم
ا.ت: حالا این ول کن تو بیا دنبالم
کوک: چیشده
رفتم دستشو گرفتم بردم طبقه بالا
کوک: چیه
ا.ت: این اتاقه درش قفله
کوک: اره میدونم
ا.ت: خیلی کنجکاوم بدونم چی داخلشه
کوک: ولی نمیشه
ا.ت: چرا جونگکوک من خیلی دوس دارم داخلشو ببینم رمزش چیه بهم میگی تروخودا
کوک: خب بزن
ا.ت: چنده
کوک: ۱۸۲۷
ا.ت: باز شد تو میای
کوک: اره
رفتیم داخل اتاقه پر از قاب عکس بود
ا.ت: این کیه
کوک: نمیشناسیش
ا.ت: عوضی
کوک: چرا بهم میگی عوضی
ا.ت: این زنه مگه چقدر دوس داری ها
کوک: منظورت چیه
ا.ت: درسته خیلی خوشگل تر از منه ولی تو واقعا دوسش داری فک کنم خیلی ازت بزرگتر باشه
کوک:خیلی دوسش دارم
ا.ت: پس چرا نمیری با او
کوک: ا.ت میفهمی داری چی میگی اون عکس مادرمه
ا.ت: چی مادرت
کوک: اره مادرمه اون بچه ای هم که میبینی بغلش منم
ا.ت: ببخشید فک کردم یه لحظه
کوک: اوکی فهمیدم
ا.ت: مامانت خیلی خوشگله
کوک: اره خیلی
ا.ت: خیلی دوسش داری
کوک: خیلی
ا.ت: از مامانم بدت نمیاد
کوک: چرا باید بدم بیاد
ا.ت:که اومده جای مامانت
کوک: نه من فک میکنم که هیچ کسی نمیتونه جای کس دیگه ای بگیره
ا.ت: اره از نظر منم راس میگی
اون اتاق پراز عکس مادر کوک و خوده کوک بود ولی هیچ نشونی از پدر کوک نبود
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۶.۱k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.