مافیاعاشق

#مافیا_عاشق
پارت 16🍷

کوک رفت یونا رو براید بغل کرد و برد تو اتاق و ته همینطور
(بچها اول کوک و یونا رو نشون میدم و بعد ته و ات رو چون یکی از بچها گفت از کوک و یونا هم بزار)

ویو کوک

وقتی داشتم یونا رو میبردم بلا بیدار شد

رفتم گذاشتمش رو تخت و لباس خودمو عوض کردم که میخاستم بیام رو تخت که یونا خودشو انداخت بغلم و پاهاشو دورم حلقه کرد و بوسید منو که گفتم

&دلت شیطونی میخاد؟
~نه نه من غلط کنم
&افرین چون فردا شب سرحال ترم اون موقع خوب میکن...(یونا پرید وسط حرفش)
~عه بی ادب
&باش بیا بخابیم
(یونا همونجوری بغلش بود و کوک هم رو تخت رفت و یونا رو روی تخت قرار داد و روش خیمه زد)
&نه تو حرف حالیت نمیشه
~باشه باشه گوه خوردم ولی امشب نه
&چرا
~چون اخرین روزه پریودیمه
&اوکی
~بیا لالا کنیم
&باشه
(تا اینجا داستانه کوک و یونا بود و الان میریم ببینیم ته و ات چیکار میکنن)

ویو ته

داشتم ات رو میردم بالا که یه نگاه به ات کردم بیدار شده بود
+سلام
_سلام خوبی قشنگم
+اهوم خوبم تو خوبی
_منم خوبم چرا بیدار شدی بخاب
+اوکی بریم تو اتاق
_باشه

رفتیم تو اتاق من رفتم لباسمو عوض کردم و اومدم دراز کشیدم و رومو به ات کردم که خابش برده بود انگار

#جیم_ا
دیدگاه ها (۰)

#مافیا_عاشق پارت 17🍷بعد منم چشمام گرم شد تقریبا خواب و بیدار...

فن فیک جیهوپ وقتی میفهمه و میخواد بهتپارت۱🍺ا.ت بچهاااااا ام...

#مافیا_عاشق پارت 15🍷(صبح ساعت ۱٠)ویو اتصبح بیدار شدم و میتون...

#مافیا_عاشق پارت 14🍷_ات چیزی لازم نداری برات بگیرم+نه بریم خ...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط