مافیاعاشق

#مافیا_عاشق
پارت 15🍷

(صبح ساعت ۱٠)

ویو ات

صبح بیدار شدم و میتونستم حدس بزنم ته منو اورده رو تخت گذاشته
رومو اون ور کردم دیدم ته نیست ولی یه نامه رو بالشتشه
نامه رو باز کردم
نوشته بود:

عزیزم من دارم میرم باند با کوک مواظبه خودت و یونا باش و اگه اتفاقی افتاد بهم زنگ بزن دوست دارم بای
_تهیونگ_

ات لبخند به لباش اومد و تو دلش گفت توهم مواظبه خودت باش
و بلند شد و رفت دسشویی
و کارای لازم رو انجام داد و رفت که تو اتاقه یونا تا بیدارش کنه که
~ات من پایینم
+عه تو کی بیدار شدی
~وقتی که کوک و ته میخاستن برن
+اها
~بیا صبحونه درست کردم ولی فردا رو تو درست کن
+باشه
(یه نکته: تهیونگ بزرگ ترین مافیای کره هست و هیشکی به پاهای اون نمیرسه و دشمن نداره و کسی نمیاد ات رو بدزده)

ات و یونا ظرف هارو جمع کردن و رفتن نشستن کله روز رو پای تلویزیون و فیلم دیدن که ساعت شد ۹ شب
که ته و کوک اومدن و دیدن ات و یونا سرشون رو شونه های هم هست و خوابیدن

&واییی خوداا اینا چرا انقدر گوگولین
_والا منم نمیدونم

#جیم_ا
دیدگاه ها (۰)

#مافیا_عاشق پارت 16🍷کوک رفت یونا رو براید بغل کرد و برد تو ا...

#مافیا_عاشق پارت 17🍷بعد منم چشمام گرم شد تقریبا خواب و بیدار...

#مافیا_عاشق پارت 14🍷_ات چیزی لازم نداری برات بگیرم+نه بریم خ...

#مافیا_عاشق پارت 13🍷(میبینید چه چیزایی مینویسم براتون حمایت ...

پارت ۷آنچه گذشت: رفتم توی اتاقم که.....نشستم روی تخت و به فک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط