پارت [50]

پارت [50]
هه سو:عام بچه ها یدقیقه میاین منو پدرتون کارتون داریم
دخترش:چندش(اروم گف)
پسرش:دقیقا(اروم گف)
هردو رفتن دنبالش و نشستن
تهیونگ:خب بچها فردا منو هه سو باهم ازدواج میکنیم
هه سو:آره و آجوما قراره بره ازین خونه و من ازتون مراقبت کنم
دخترش:چ...چی نه آجونا نباید بره ازین جا
پسرش:آ..آره اون مارو بزرگ کرده ما بدون اون نمیتونیم بابا تویه چی بگو
تهیونک:بچها هه سو ازین به بعد خانم خونس و شماهم باید به حرف گوش بدین خب؟



پسرش و دخترش:حرفی نزدن و بغض داشتن
تهیونگ:نشنیدم خب؟
پسرش و دخترش:چشم آپا
بعدش شب بخیر میگن میرن اتاقشون
دخترش و پسرش شروع میکنن به گریه کردم
دخترش:(عکس ا/تو برمیداره و تویه دستش میگیره)اوما کجاعی دلم برات تنگ شده کاشکی مارو به دنیا نمیاوردی با این که ندیدمت ولی همیشه حست میکنم اوما این حقیقته که تو به اوپا گفتی ازدواج کنه اره؟اوما امشب بیا بخوابم لطفا اوما من باید باهات حرف بزنم(گریه)
پسره:شب بخیر ابجی (با گریه میخوابه)
دختره:شب بخیر داداشی(گریه)

ادامه دارد.......
شرط 15کامنت 15لایک🙃حالا تا 13لایکم شد حله 💜🤝🏼

بچها واقعا ازتون معذرت میخوام بابت تاخیر نت اصا یاری نمیکرد و اصا بالا نمیورد