قلم آن سوی اتاق
قلم آن سوی اتاق
پاک میکند از چهره ی واژه ها اشک را...
کاغذی
فریاد میزند مرا...
گل احساس در گلدان تنهایی خشکیده بود
که ناگهان
به جمله ی "دوستت دارمی" باز جان گرفت...
دوباره عشق
واژه ها را پشت هم ردیف کرد
دوباره تو
دوباره من
کسی صدایم زد
کسی از جنس آرزو
و درگوشم خواند
نغمه های زندگانی ...
دوباره مرا هوای باریدن گرفت
ابری از جنس پاییز در آسمان شعر ...
امشب کسی
با لبخندی دوباره هوش از سرم برد
هنوز باز است
پنجره ای
که پشت آن
عشق با موهای پریشان
دل میبرد ....
پاک میکند از چهره ی واژه ها اشک را...
کاغذی
فریاد میزند مرا...
گل احساس در گلدان تنهایی خشکیده بود
که ناگهان
به جمله ی "دوستت دارمی" باز جان گرفت...
دوباره عشق
واژه ها را پشت هم ردیف کرد
دوباره تو
دوباره من
کسی صدایم زد
کسی از جنس آرزو
و درگوشم خواند
نغمه های زندگانی ...
دوباره مرا هوای باریدن گرفت
ابری از جنس پاییز در آسمان شعر ...
امشب کسی
با لبخندی دوباره هوش از سرم برد
هنوز باز است
پنجره ای
که پشت آن
عشق با موهای پریشان
دل میبرد ....
۲.۰k
۱۸ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.