🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه پارت۱۴ - منم یه چنددقیقه ای میشه
🌹 🌹 من دوستت دارم دیونه #پارت۱۴ #- منم یه چنددقیقه ای میشه که امدم....
—آهان من دیگه برم به کارم برسم فعلا ..اینو گفت واز اتاق بیرون رفت..دوباره به دختره رویا خیره شدم درحال نقاشی کشیدن داشت چرت میزد...خندم گرفت...
-میگم...
نگام کرد..
-بگوعزیزم..بهت زده نگاهش کردم ...بعدش به خودم تشر زدم چته عرفان دختره دیونست حالیش نیست واسه چی جو گیر میشی..
-میخوای بخوابی؟؟
-سرشو به علامت نه تکون داد..از جاش بلند شد وسمت پنجره راه افتاد جلوش قرار گرفت وبازش کرد..آسمان صاف وقشنگ بود خواست از پنجره بالا بره سریع از جام بلند شدمو جلوشو گرفتم...
-کجا بسلامتی؟؟
-میخوام برم بیرون
-خب در هست بیاباهم ازدر بریم بیرون..
-نه من از اینجا میخوام برم..نگاه حق به جانبی بهش انداختم..
-آخه ازاینجا موشم نمیتونه ردبشه..
-میخوام برم...
-کمرشو گرفتم وبه زورآوردمش پایین ..وای خدا خودت رحم کن...آروم بردم ونشوندمش روتخت وخودم پایین پاش روی زمین نشستم..
-تو اسمت رویاست؟؟
سرشو به علامت نه تکون داد...
-پس اسمت چیه؟؟
-اسم !!زد زیر خنده..
هر هر هر خربخنده ..دختره ای شل مغز...
-عمو شل مغز چیه؟؟
-یعنی خنگ...😐 😕
دوباره زد زیر خندوگفت:
-چه باحال از این به بعد اسم من خنگه...باخوشحالی از جاش بلند شد..
-کجا؟؟
-میرم به همه بگم اسم من چیه...زدم زیرخنده دستاموروصورتم کشیدم....وقتی دستامو از روصورتم برداشتم دیدم نیست..مغزم إرور داد اگه خانم رضایی میفهمیدمریضاشو اینطوری درمون میکنم صددرصد اخراجم میکرد..باعجله از اتاق بیرون رفتم...رویارودیدم که باچندتاازپرستارادرحال گفتوگو بود..باعجله به سمتشون رفتم..دوتا پسرستارا بااخم نگام میکردن...منم کم نیاوردم واخم کردم...
نویسنده:S
—آهان من دیگه برم به کارم برسم فعلا ..اینو گفت واز اتاق بیرون رفت..دوباره به دختره رویا خیره شدم درحال نقاشی کشیدن داشت چرت میزد...خندم گرفت...
-میگم...
نگام کرد..
-بگوعزیزم..بهت زده نگاهش کردم ...بعدش به خودم تشر زدم چته عرفان دختره دیونست حالیش نیست واسه چی جو گیر میشی..
-میخوای بخوابی؟؟
-سرشو به علامت نه تکون داد..از جاش بلند شد وسمت پنجره راه افتاد جلوش قرار گرفت وبازش کرد..آسمان صاف وقشنگ بود خواست از پنجره بالا بره سریع از جام بلند شدمو جلوشو گرفتم...
-کجا بسلامتی؟؟
-میخوام برم بیرون
-خب در هست بیاباهم ازدر بریم بیرون..
-نه من از اینجا میخوام برم..نگاه حق به جانبی بهش انداختم..
-آخه ازاینجا موشم نمیتونه ردبشه..
-میخوام برم...
-کمرشو گرفتم وبه زورآوردمش پایین ..وای خدا خودت رحم کن...آروم بردم ونشوندمش روتخت وخودم پایین پاش روی زمین نشستم..
-تو اسمت رویاست؟؟
سرشو به علامت نه تکون داد...
-پس اسمت چیه؟؟
-اسم !!زد زیر خنده..
هر هر هر خربخنده ..دختره ای شل مغز...
-عمو شل مغز چیه؟؟
-یعنی خنگ...😐 😕
دوباره زد زیر خندوگفت:
-چه باحال از این به بعد اسم من خنگه...باخوشحالی از جاش بلند شد..
-کجا؟؟
-میرم به همه بگم اسم من چیه...زدم زیرخنده دستاموروصورتم کشیدم....وقتی دستامو از روصورتم برداشتم دیدم نیست..مغزم إرور داد اگه خانم رضایی میفهمیدمریضاشو اینطوری درمون میکنم صددرصد اخراجم میکرد..باعجله از اتاق بیرون رفتم...رویارودیدم که باچندتاازپرستارادرحال گفتوگو بود..باعجله به سمتشون رفتم..دوتا پسرستارا بااخم نگام میکردن...منم کم نیاوردم واخم کردم...
نویسنده:S
۳.۱k
۱۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.