"soled"
"soled"
پارت ۱۹
نمیتونست نمیتونست این حجم از زیبایی رو تحمل کنه باید ، باید کارش رو میکرد ، به لبات خیره شده بود و بدنش داغ کرده بود تو هم بهت زده بهش خیره شده بودی رسماً فلج شده بودی...میخواست اولین بوسشو رو لبات بکاره که با تق تق در دستاشو از دستات گرفت تو ی حالت خیلی نرمال وایساد
آجوما : ببخشید مزاحمتون شدم ارباب، ماشین آمادست .
جیمین : اوکی ، بهشون بگو تا چند دیقع دیگه میام .
(آجوما رفت و در اتاق رو بست)
جیمین : فک کنم .. باید باشه برا ی وقت دیگه
(تو هنوز داشتی با چشای گرد نگاش میکردی و نفس نمیکشیدی از شدت شُک😳)
حالا اینجوری نگا نکن😁 این چیز عجیبی بین ی دوست دختر و دوست پسر نیست
ا.ت : (طلبکارانه خواستی چیزی بگی که با قرار گرفتن انگشتش رو لبات متوقف حرف زدنت شد)
جیمین : وقت نداریم بدو بریم...
رفتید و سوار ماشین شدید
در طول راه هیچ حرفی بینتون رد و بدل نشد تا این که رسیدید
از ماشین پیاده شد و در رو برات باز کرد دستت رو دور دستش حلقه کرد و سمت سالن اصلی رفتید
آروم ولی طوری که بشنوی زمزمه کرد
جیمین : ا.ت یادت نره چی گفتم از پیشم جم نمیخوری...
رفتید به سالن اصلی جیمین با چند تا از شرکاش سلام و احوال پرسی مرد و تو تمام این مدت فقط به حرفاشون گوش میکردی و طبق حرف جیمین از کنارش جم نخوردی...
وقتی به سمت مهمان ها میرفتید یکی از دختر های اونجا طعنه ی بدی بهت زد که باعث شد تعادل تو از دست بدی و بیفتی زمین ، وقتی افتادی جیمین متوجه شد و به دختری که بهت طعنه زده بود نگاه کرد ... هه حدس میزدم بهت کمک کرد از رو زمین بلند بشی و لباست رو مرتب کنی ولی زانوی پات خون اومده بود...🩸
بلافاصله که جیمین متوجه ضخم زانوت شد برآید استایل بعلت کرد بردتت سمت ی جای خلوت که کسی نباشه ..
دامنتو داد بالا و دید پات همینجوری داره خون میاد ، چشمش به جعبه ی کمک های اولیه خورد و به سمتش حجوم برد و ی پماد باند از داخلش برداشت و پات رو پانسمان کرد
جیمین : بهتری ا.ت ؟؛
ا.ت : مرسی که پام رو پانسمان کردی 🥺💕
جیمین : (همینجوری که جلوت زانو زده بود و پانسمان پات رو اوکی میکرد گفت )من برا دوس دخترم هرکاری میکنم (از اون لبخند فرشته ای هاش😭)
ولی برای اون لیا ی عوضی دارم...
ا.ت : لیا...؟! لیا کیه؟!
ذهنتو درگیرش نکن بیا بریم
تو ی یک اتاق بودین داشتین ازش خارج میشدین که با شنیدن صدای فرد خیلی آشنای به خودتون اومدید...
مینهو : به به ببین کی اینجاس...
پارت ۱۹
نمیتونست نمیتونست این حجم از زیبایی رو تحمل کنه باید ، باید کارش رو میکرد ، به لبات خیره شده بود و بدنش داغ کرده بود تو هم بهت زده بهش خیره شده بودی رسماً فلج شده بودی...میخواست اولین بوسشو رو لبات بکاره که با تق تق در دستاشو از دستات گرفت تو ی حالت خیلی نرمال وایساد
آجوما : ببخشید مزاحمتون شدم ارباب، ماشین آمادست .
جیمین : اوکی ، بهشون بگو تا چند دیقع دیگه میام .
(آجوما رفت و در اتاق رو بست)
جیمین : فک کنم .. باید باشه برا ی وقت دیگه
(تو هنوز داشتی با چشای گرد نگاش میکردی و نفس نمیکشیدی از شدت شُک😳)
حالا اینجوری نگا نکن😁 این چیز عجیبی بین ی دوست دختر و دوست پسر نیست
ا.ت : (طلبکارانه خواستی چیزی بگی که با قرار گرفتن انگشتش رو لبات متوقف حرف زدنت شد)
جیمین : وقت نداریم بدو بریم...
رفتید و سوار ماشین شدید
در طول راه هیچ حرفی بینتون رد و بدل نشد تا این که رسیدید
از ماشین پیاده شد و در رو برات باز کرد دستت رو دور دستش حلقه کرد و سمت سالن اصلی رفتید
آروم ولی طوری که بشنوی زمزمه کرد
جیمین : ا.ت یادت نره چی گفتم از پیشم جم نمیخوری...
رفتید به سالن اصلی جیمین با چند تا از شرکاش سلام و احوال پرسی مرد و تو تمام این مدت فقط به حرفاشون گوش میکردی و طبق حرف جیمین از کنارش جم نخوردی...
وقتی به سمت مهمان ها میرفتید یکی از دختر های اونجا طعنه ی بدی بهت زد که باعث شد تعادل تو از دست بدی و بیفتی زمین ، وقتی افتادی جیمین متوجه شد و به دختری که بهت طعنه زده بود نگاه کرد ... هه حدس میزدم بهت کمک کرد از رو زمین بلند بشی و لباست رو مرتب کنی ولی زانوی پات خون اومده بود...🩸
بلافاصله که جیمین متوجه ضخم زانوت شد برآید استایل بعلت کرد بردتت سمت ی جای خلوت که کسی نباشه ..
دامنتو داد بالا و دید پات همینجوری داره خون میاد ، چشمش به جعبه ی کمک های اولیه خورد و به سمتش حجوم برد و ی پماد باند از داخلش برداشت و پات رو پانسمان کرد
جیمین : بهتری ا.ت ؟؛
ا.ت : مرسی که پام رو پانسمان کردی 🥺💕
جیمین : (همینجوری که جلوت زانو زده بود و پانسمان پات رو اوکی میکرد گفت )من برا دوس دخترم هرکاری میکنم (از اون لبخند فرشته ای هاش😭)
ولی برای اون لیا ی عوضی دارم...
ا.ت : لیا...؟! لیا کیه؟!
ذهنتو درگیرش نکن بیا بریم
تو ی یک اتاق بودین داشتین ازش خارج میشدین که با شنیدن صدای فرد خیلی آشنای به خودتون اومدید...
مینهو : به به ببین کی اینجاس...
۹۹۰
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.