هیرسا بلند شد وگفت : یه وقت دیگه شیلان الان حالم خوب نیست
هیرسا بلند شد وگفت : یه وقت دیگه شیلان الان حالم خوب نیست شیطنت نکن
توجه نکردم وگفتم : هیرسا اذیت نکن می خوای به چی برسی
دستشو گرفتم برگشت طرفم وگفت : لعنتی میگم...
با مهر لبام ساکت شد
انقدر تشنه اش کردم نفس نفس می زد زدم کنار وگفت : کافیه شیلان
بلند شد واز اتاق رفت بیرون لباسمو درست کردم چرا هیرسا منو پس می زد اگه کاردمی زدن بهم خون نمیود تو اتاق حجله آماده شدم که دوساعتی طول کشید وسایلمو برداشتم واومدم سرک کشیدم دیدم هیرسا کنار پنجره وایساده وداره سیگار می کشه
- من آماده ام
برگشت دلخور نگام کرد بعد اخم کرد وگفت : این چیه پوشیدی؟!!!!
- قشنگه ؟!
هیرسا : مزخرفه تموم بدنتو گذاشتی به نمایش
- من مشکلی ندارم
هیرسا : من دارم
- به توچه
هیرسا: به من چه ؟؟؟!!!! چی میگی شیلان ؟؟؟!!!!!
- نشنیدی ؟
هیرسا: یه جوری رفتار نکن انگار من غریبه ام
- من اینجوری فکر می کنم
بریم
هیرسا : اینجوری هیچ جا نمیری
- میرم به تو هم ربطی نداره
هیرسا: چته تو ؟!
- منو پس می زنی هیرسا...
هیرسا با اخم گفت : انقدر غربی نشدم مثله توانقدر نامرد نشدم بخوام به کسی که از جون برام عزیزتره بی حرمتی کنم وقتی اسمت رفت تو شناسنامه ام جونمم برات میدم ...
- من این چیزا برام مهم نیست مهم دلمه که چی می خواد
هیرسا : اول باید تعهد داشته باشیم بعد
- منو تو بهم محرمیم تا یه جاهایی با هم پیش رفتیم
هیرسا : بخاطر یه تیکه کاغذ
- همین یه تیکه کاغذی که میگی یه زمانی شناسنامه بود
هیرسا : اگه منو می خوای ودلت با منه اگه به من حسی داری بگو همین فردا عقدت می کنم
متعجب نگاش کردم وگفتم : این کارو می کنی
هیرسا : می کنم شک داری
- تو به من احساس داری
هیرسا : کلا تموم وجودت شکه تا چند روز پیش اره دو دل بودم می گفتم بهم فرصت بدیم ولی الان نه می خوام هر چه زودتر مال همدیگه بشیم
لبخندی بهش زدم وگفتم : بعدا حرف می زنیم
هیرسا : بعدی وجود نداره همینجا جوابمو بده
نگاش کردم وگفتم : یه امتحان کوچلو بود
خیره تو چشام نگاه کرد یه سیگار دیگه روشن کردچیزی نگفتم تا وقتی اروم شد ورفتیم سوار ماشین شدیم دستمو گذاشتم رو دستش دستشو برداشت وگفت : اصلا به من نزدیک نشو شیلان ...
اووووف بدجور عصبی بود
توجه نکردم وگفتم : هیرسا اذیت نکن می خوای به چی برسی
دستشو گرفتم برگشت طرفم وگفت : لعنتی میگم...
با مهر لبام ساکت شد
انقدر تشنه اش کردم نفس نفس می زد زدم کنار وگفت : کافیه شیلان
بلند شد واز اتاق رفت بیرون لباسمو درست کردم چرا هیرسا منو پس می زد اگه کاردمی زدن بهم خون نمیود تو اتاق حجله آماده شدم که دوساعتی طول کشید وسایلمو برداشتم واومدم سرک کشیدم دیدم هیرسا کنار پنجره وایساده وداره سیگار می کشه
- من آماده ام
برگشت دلخور نگام کرد بعد اخم کرد وگفت : این چیه پوشیدی؟!!!!
- قشنگه ؟!
هیرسا : مزخرفه تموم بدنتو گذاشتی به نمایش
- من مشکلی ندارم
هیرسا : من دارم
- به توچه
هیرسا: به من چه ؟؟؟!!!! چی میگی شیلان ؟؟؟!!!!!
- نشنیدی ؟
هیرسا: یه جوری رفتار نکن انگار من غریبه ام
- من اینجوری فکر می کنم
بریم
هیرسا : اینجوری هیچ جا نمیری
- میرم به تو هم ربطی نداره
هیرسا: چته تو ؟!
- منو پس می زنی هیرسا...
هیرسا با اخم گفت : انقدر غربی نشدم مثله توانقدر نامرد نشدم بخوام به کسی که از جون برام عزیزتره بی حرمتی کنم وقتی اسمت رفت تو شناسنامه ام جونمم برات میدم ...
- من این چیزا برام مهم نیست مهم دلمه که چی می خواد
هیرسا : اول باید تعهد داشته باشیم بعد
- منو تو بهم محرمیم تا یه جاهایی با هم پیش رفتیم
هیرسا : بخاطر یه تیکه کاغذ
- همین یه تیکه کاغذی که میگی یه زمانی شناسنامه بود
هیرسا : اگه منو می خوای ودلت با منه اگه به من حسی داری بگو همین فردا عقدت می کنم
متعجب نگاش کردم وگفتم : این کارو می کنی
هیرسا : می کنم شک داری
- تو به من احساس داری
هیرسا : کلا تموم وجودت شکه تا چند روز پیش اره دو دل بودم می گفتم بهم فرصت بدیم ولی الان نه می خوام هر چه زودتر مال همدیگه بشیم
لبخندی بهش زدم وگفتم : بعدا حرف می زنیم
هیرسا : بعدی وجود نداره همینجا جوابمو بده
نگاش کردم وگفتم : یه امتحان کوچلو بود
خیره تو چشام نگاه کرد یه سیگار دیگه روشن کردچیزی نگفتم تا وقتی اروم شد ورفتیم سوار ماشین شدیم دستمو گذاشتم رو دستش دستشو برداشت وگفت : اصلا به من نزدیک نشو شیلان ...
اووووف بدجور عصبی بود
۱۲.۷k
۲۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.