خخب چوچون نمیخواستم رورو دست خاخانوادمخرج ب

_خ..خب چو...چون نمی‌خواستم رو...رو دست خا..خانوادم..خرج بندازم
+بعدا تنبیهت میکنم...الان میریم عمارت
_من تا خانوادمو نبینم نمیرمممم
+نه
_پس الان جیغ میکشم
+فقط پنج دقیقه
_باشه ذوق
یک ساعت بعد
ویو آت
مامان و بابام اومدن تو اتاق تهیونگ خر دستامو با زنجیر بسته بود به تخت تا فرار نکنم مامانم با نگرانی اومد سمتم تهیونگم داشت از کنار اتاق نگامون میکرد
§د..دخترم حالت خوبه؟جاییت درد نمیکنه ؟؟کجا بودی؟؟دلمون برات تنگ شده بود
$عزیزکم حالت خوبه قربونت بشم
_من خوبم...دلم براتون یه زره شده بود ولی...ولی الان دیگه نمیتونم آزاد باشم...
§چییی یعنی..الان با ما نمیای؟؟
_نه...
$ولی چرا؟کی این زنجیرارو به دستت بسته
+من بستم...
تهیونگ اومد و دستشو انداخت دور گردنم
+الان دیگه آت مال منه برای همیشه پس ازش خداحافظی کنین
_بغض دستتو بردار
+باشه
تهیونگ رفت اونور اتاق
$زنگ می‌زنیم پلیس
§هیچکس نمیتونه تورو زندانی کنه
دیدگاه ها (۲)

_مامان و بابا لطفا بس کنین وگرنه جونتون تو خطر میوفته این ما...

ویو آتامیدوارم بتونم فرار کنم من نمیخوام کلفتی اینو بکنم رفت...

من فدای شما بشم آنقدر خوب میشناسینم...راستی دوست دارین از ای...

https://abzarek.ir/service-p/1rft/1830497دوستان برای پارت بع...

جیمین فیک زندگی پارت ۷۰#

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۳

نام فیک: عشق مخفیPart: 39ویو ات*جی. خب معلومه زنم*دادتعجب کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط