رمان فیک پارت شرط کامنت
رمان فیک پارت 5شرط کامنت 30
ج:بدو بدو کیفمو ورداشتم که برم که یهو مامانم گفت
م ج:جنی
ج:بله مادر
م ج :اما ی شرط داره که بزارم بری
ج:چه شرطی
م ج:اینکه نامجونم باهات بیاد
ج:چیییی
ن:ببخشید ملکه جنی کجا میخواد بره؟؟
م ج؛به من بگو مادر اینطور راحت ترم
ن:چشم
م ج:جنی میخواد بره لباس بخره
ن:پس حتما میرم الان کلی ادم مثل بز میمونن نگاش میکنن ( تو دلش)
ج:مادررر
من با دوستام دخترونه میخواییم بریم
ن:پس منم دوستامو میارم
ج؛ دستامو گذاشتم به کمرم گفتم
َنه َمنه
من خودتم نمیتونم تحمل کنم
بعد میخوای دوستاتم سربارم کنی؟؟؟
ن؛ همینه که هست
ج؛ نه نیست
ن:هست
ج:نیست
ن:هستتتتت( با داد)
ج:داد زد؟ منم رفتم ی سیلی زدم تو صورتش گفتم
چیزی نمیگم سرمن داد نزناا ننه بابای من سر من داد نمیزن که توی.... سر من داد بزنی!
بعد نگا مامان بابام کردم که مات مونده بودن نگام میکردن
م ج پ ج همزمان:چشم سفید
ج:مامانن من نمیخوام با این برم
ن:این اسم داره
ج:برام مهم نیست
اصلا جنابعالی کی منی که بخوای باهام بیای؟
ن:چندروز دیگه شوهرت
ج:اونوقت من نخوام تا اون چند روزدیگه جنابعالی رو ببینم کی رو باید ببینم
دیدم لبخند زد دستاشو وا کرد گفت
ن:من😇
ج:درد
که دیدم اخمتس رفت توهم که یهو بابام گفت...
ج:بدو بدو کیفمو ورداشتم که برم که یهو مامانم گفت
م ج:جنی
ج:بله مادر
م ج :اما ی شرط داره که بزارم بری
ج:چه شرطی
م ج:اینکه نامجونم باهات بیاد
ج:چیییی
ن:ببخشید ملکه جنی کجا میخواد بره؟؟
م ج؛به من بگو مادر اینطور راحت ترم
ن:چشم
م ج:جنی میخواد بره لباس بخره
ن:پس حتما میرم الان کلی ادم مثل بز میمونن نگاش میکنن ( تو دلش)
ج:مادررر
من با دوستام دخترونه میخواییم بریم
ن:پس منم دوستامو میارم
ج؛ دستامو گذاشتم به کمرم گفتم
َنه َمنه
من خودتم نمیتونم تحمل کنم
بعد میخوای دوستاتم سربارم کنی؟؟؟
ن؛ همینه که هست
ج؛ نه نیست
ن:هست
ج:نیست
ن:هستتتتت( با داد)
ج:داد زد؟ منم رفتم ی سیلی زدم تو صورتش گفتم
چیزی نمیگم سرمن داد نزناا ننه بابای من سر من داد نمیزن که توی.... سر من داد بزنی!
بعد نگا مامان بابام کردم که مات مونده بودن نگام میکردن
م ج پ ج همزمان:چشم سفید
ج:مامانن من نمیخوام با این برم
ن:این اسم داره
ج:برام مهم نیست
اصلا جنابعالی کی منی که بخوای باهام بیای؟
ن:چندروز دیگه شوهرت
ج:اونوقت من نخوام تا اون چند روزدیگه جنابعالی رو ببینم کی رو باید ببینم
دیدم لبخند زد دستاشو وا کرد گفت
ن:من😇
ج:درد
که دیدم اخمتس رفت توهم که یهو بابام گفت...
- ۳۷۸
- ۰۵ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط