عشق رمانتیک من
عشق رمانتیک من
❤😎پارت ۳۹
ویو هینا داشتم میرفتم گوشیمو از رو مبل بردارم که که یهو
جونکوک: جایی تشریف می بری؟
هینا: آره سر قبرت
جونکوک: انگار زبونت بیش از حد دراز شده
هینا: میشه بری یه کاری کنی ناپدید شی خیلی دوست دارم دیگه نبینمت که یهو رفت
ویو جونکوک
رفتم تو اتاق کارمو و یکم کارامو انجام دادم اون هوانگ عوضی با جونگ هی همدست شدن و دارن شرکا رو میخرن تا جایگاه مدیر عامل و بگیرن ولی چقدر احمقن که همچین کار مسخره ای به سرشون زده اگه ای چند وقت حواسم نباشه هر غلطی میخوان میکنن که یهو
یاد حرفای هینا افتادم (من تورو دوست ندارم ازت متنفرم، ایشالا بیام سر قبرت، میشه یه کاری کنی از رو زمین محو شی؟)
خسته شدم از این رفتارش من تصمیم خودم رو گرفتم میخواد قبول کنه میخواد نکنه من کارمو میکنم بلند شدم و کتمو برداشتم و رفتم پایین
آجوما: ارباب چیزی میل ندارید؟
جونکوک: نه ممنون
هینا همچنان که از پله ها پایین می آمد گفت
هینا: کجا میری؟
بدون هیچ حرفی رفتم و سوار ماشینم شدم و از عمارت دور شدم
هینا: وااا این چش بود
آجوما: بعضی اوقات اینجوری میشند احتمالا مسئله کاره
هینا: (اصلا به من چه فقط امیدوارم تا قبل شروع مراسم بیاد دنبالم) آجوما میشه یه آب میوه برام بیارید
آجوما: حتما دخترم
و رفتم رو مبل نشستم و زنگ زدم به هانیل
مکالمه بینشون...
❤😎پارت ۳۹
ویو هینا داشتم میرفتم گوشیمو از رو مبل بردارم که که یهو
جونکوک: جایی تشریف می بری؟
هینا: آره سر قبرت
جونکوک: انگار زبونت بیش از حد دراز شده
هینا: میشه بری یه کاری کنی ناپدید شی خیلی دوست دارم دیگه نبینمت که یهو رفت
ویو جونکوک
رفتم تو اتاق کارمو و یکم کارامو انجام دادم اون هوانگ عوضی با جونگ هی همدست شدن و دارن شرکا رو میخرن تا جایگاه مدیر عامل و بگیرن ولی چقدر احمقن که همچین کار مسخره ای به سرشون زده اگه ای چند وقت حواسم نباشه هر غلطی میخوان میکنن که یهو
یاد حرفای هینا افتادم (من تورو دوست ندارم ازت متنفرم، ایشالا بیام سر قبرت، میشه یه کاری کنی از رو زمین محو شی؟)
خسته شدم از این رفتارش من تصمیم خودم رو گرفتم میخواد قبول کنه میخواد نکنه من کارمو میکنم بلند شدم و کتمو برداشتم و رفتم پایین
آجوما: ارباب چیزی میل ندارید؟
جونکوک: نه ممنون
هینا همچنان که از پله ها پایین می آمد گفت
هینا: کجا میری؟
بدون هیچ حرفی رفتم و سوار ماشینم شدم و از عمارت دور شدم
هینا: وااا این چش بود
آجوما: بعضی اوقات اینجوری میشند احتمالا مسئله کاره
هینا: (اصلا به من چه فقط امیدوارم تا قبل شروع مراسم بیاد دنبالم) آجوما میشه یه آب میوه برام بیارید
آجوما: حتما دخترم
و رفتم رو مبل نشستم و زنگ زدم به هانیل
مکالمه بینشون...
- ۶.۷k
- ۰۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط