چشمای قشنگ تو
#part52
چشمای قشنگ تو✨
مهناز:بههههه سلام چطورید؟
همه:سلام مرسی(بی حوصله)
مهناز:اتفاقی افتاده؟
همه:نه
مهتا:مهشاد لباسات چرا عوض شده؟
مهشاد:عام چیزه میدونی چیز شدش
مهتا:😐😐
مهشاد:هیچی خوردم زمین لباسم پاره شد من میرم بخوابم شب همگی خوش
دیانا:منم میرم شب بخیر
نیکا:وایسا من میام شبتون بخیر
مهتا:ارسلان چرا لباست خیسه؟؟
ارسلان:رفته بودیم ساحل اونجا خیس شد منم خوابم میاد متین پاشو بریم شب بخیر
مهتا:وا چشونه اینا؟
مهناز:محراب چیزی شده بگو
محراب:نه اتفاقی نیوفتاده همه رفتن منم میرم شب بخیر
ارسلان
اتفاق های امروز عجیب بود
همش راجب دیانا خلاصه میشد
راستش دلم میخواد هرچی زودتر حسمو به دیانا بگم ولی هر موقع یه بلایی سرش بچه میاد ولی اینبار نمیزارم اتفاقی بیوفته از یچیزی خیلی میترسیدم
اگه جوابش نه باشه؟....بیخیالللل
دیانا:مهشاااد؟
مهشاد:هوم؟
دیانا:حالت خوبه؟
مهشاد:آره ولی سردمه
نیکا:دیوونه شدی من دارم میپزم
دیانا: سرما خوردی؟
مهشاد:آره فک کنم
نیکا:من قرص دارم بیا بهت بدم
دیانا:ارسلان بیچاره با لباس خیس تا اینجا اومد کاش به اونم قرص بدی
مهشاد:آره بیا برو بهش بده
دیانا:باش
اتاق ارسلان اینا 2تا اتاق اونور بود
(تق تق)
محراب:بله؟
دیانا:محراب منم درو باز کن
محراب:سلام چی شده؟
دیانا:سلام هیچی ارسلان بیداره
محراب:نمیدونم
محراب:ارسلان(با داد)
دیانا:هیسسسسس
ارسلان:چته
دیانا:اینو بده ارسلان شب بخیر
محراب:شب بخیر😐
محراب:پاشووو
ارسلان:مریضی؟ نصف شب داد میزنییی؟
محراب:بیا اینو بخور
ارسلان:این چیه؟
محراب:نمیدونم دیانا داد
ارسلان:برو آب بیار
محراب:امر دیگه؟
ارسلان:گمشو زود خوابم میاد
محراب:چشم😐
چشمای قشنگ تو✨
مهناز:بههههه سلام چطورید؟
همه:سلام مرسی(بی حوصله)
مهناز:اتفاقی افتاده؟
همه:نه
مهتا:مهشاد لباسات چرا عوض شده؟
مهشاد:عام چیزه میدونی چیز شدش
مهتا:😐😐
مهشاد:هیچی خوردم زمین لباسم پاره شد من میرم بخوابم شب همگی خوش
دیانا:منم میرم شب بخیر
نیکا:وایسا من میام شبتون بخیر
مهتا:ارسلان چرا لباست خیسه؟؟
ارسلان:رفته بودیم ساحل اونجا خیس شد منم خوابم میاد متین پاشو بریم شب بخیر
مهتا:وا چشونه اینا؟
مهناز:محراب چیزی شده بگو
محراب:نه اتفاقی نیوفتاده همه رفتن منم میرم شب بخیر
ارسلان
اتفاق های امروز عجیب بود
همش راجب دیانا خلاصه میشد
راستش دلم میخواد هرچی زودتر حسمو به دیانا بگم ولی هر موقع یه بلایی سرش بچه میاد ولی اینبار نمیزارم اتفاقی بیوفته از یچیزی خیلی میترسیدم
اگه جوابش نه باشه؟....بیخیالللل
دیانا:مهشاااد؟
مهشاد:هوم؟
دیانا:حالت خوبه؟
مهشاد:آره ولی سردمه
نیکا:دیوونه شدی من دارم میپزم
دیانا: سرما خوردی؟
مهشاد:آره فک کنم
نیکا:من قرص دارم بیا بهت بدم
دیانا:ارسلان بیچاره با لباس خیس تا اینجا اومد کاش به اونم قرص بدی
مهشاد:آره بیا برو بهش بده
دیانا:باش
اتاق ارسلان اینا 2تا اتاق اونور بود
(تق تق)
محراب:بله؟
دیانا:محراب منم درو باز کن
محراب:سلام چی شده؟
دیانا:سلام هیچی ارسلان بیداره
محراب:نمیدونم
محراب:ارسلان(با داد)
دیانا:هیسسسسس
ارسلان:چته
دیانا:اینو بده ارسلان شب بخیر
محراب:شب بخیر😐
محراب:پاشووو
ارسلان:مریضی؟ نصف شب داد میزنییی؟
محراب:بیا اینو بخور
ارسلان:این چیه؟
محراب:نمیدونم دیانا داد
ارسلان:برو آب بیار
محراب:امر دیگه؟
ارسلان:گمشو زود خوابم میاد
محراب:چشم😐
۲.۶k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.