part3
#part3
این پارتم میزارم ولی اگه دوسش ندارین بگین که دیگه ننویسم چون اصلا حمایت نمیشه
این سه روز مثه برق و باد گذشت اون شبم بابام با زنشو خواهرم امدن خونمون من هیچ وقت با بابام مثه دخترای دیگه صمیمی نبودم ولی اون شب میخواستم یادم بمونه وقتی میگفتن چرا یهو مهربون شدی همش میگفتم دلم براتون تنگ شده ولی دلم قراربود تنگ بشه فرداشم رفتم خونه مامانمو همه بودن با اونا راحت تر بودم ولی اونجاهی نزدیک بود گریم بگیره هی مامانم میپرسید چیشده میگفتم هیچی همه چی خوبه ولی اخرش دیگه گفتم میخوام چیکار کنم کلی حرف زدو گف نکن این کارو ولی من تصمیمم رو گرفته بودم اخراش دیگه گریمون دراومد ولی خواستم که به کسی نگه با دلخوریم اخرش خدافظی کرد
............................ساعت ۱:۰۰بامداد
+افرا بدو بدو که دیر نشه
_دارم میام دیگه وایسا
+زنگ بزن رویا بگو کیفو بندازه پایین دیگه نزدیک پنجره ایم
_باش الان
افرا:الو رویا بدو ما زیر پنجره ایم
رویا.....
افرا:باشه بدو موظب باش کسی بیدار نشه یهو پنجره باز شدو سره این دختر کیوت امد بیرون ورو به من گفت:
رویا:سلام مامان قشنگم .لبخندی زدمو گفتم :سلام عزیز دلم بدو وقت نداریم
باشه و به افرا گف :سلام خاله چطوری
افرا خندش گرفته بود گف :نمردیمو خالم شدیم بندازش دیگه
رویا: باشه باشه بگیرین
ساکو انداخت که انقد سنگین بود درس نتونستیم بگیریمشو خورد تو سره افرا بدبخ لامصب انگار سنگ جا کرده بود توش /افرا :اخ بمیری چی جاکردی این تو
جلو دهنشو گرفتم که صداش درنیاد
+هیسسس همه الان بیدار میشن رویا بدو بیا پایین بدو
_باشه امدم اروم اروم از کناره پنجره به طرف دره حیاطشون شون میرفتیم
که رویام امد یهو دمه دره خونشون خورد زمین که صدای مامان ناتیش امد _کیه کی بود منو افرا +یاخوده خدا سریع دویدیمو بلندش کردیم
+بدوووووین /هممون مثه چی داشتیم میدویدیم تاکسی سره کوچشون بود رسیدیم بهشو گفتیم سریع بره سمت فرودگاه لحظه اخر برگشتیم که دیدیم رسیدن به سره کوچه خدارو شکر هممون یه نفس راحت کشیدیم و به هم نگاه کردیم برای اولین بار بود که همو میدیدیم چون مجازی باهم دوست بودیمو هر کدوم تو یه شهر بودیم قرار براین بود بیایمو رویارو از خانوادش بدزدیم ولی خانواده های هیچ کدوممونم با رفتن به کره موافق نبودن همینجور همدیگرو نگاه میکردیم که یهو زدیم زیر خنده +عالی بود برو بچ افرین خب حالا همگی باهم فریاد خوشحالی سر بدین _هووووووراااا
ماداریم میایم کرههههههههه
رسیدیم فرودگاه ساعت سه پرواز داشتیم همینکه رسیدیم اعلام کردن که مسافران محترم به پرواز ۱۲۴۴کرهه به سمت جایگاه حرکت کنید که دویدیمو رفتیم تا کارای لازمو انجام بدیم الانم سوار هواپیماییم رویا کنار من بود ولی افرا ...
این پارتم میزارم ولی اگه دوسش ندارین بگین که دیگه ننویسم چون اصلا حمایت نمیشه
این سه روز مثه برق و باد گذشت اون شبم بابام با زنشو خواهرم امدن خونمون من هیچ وقت با بابام مثه دخترای دیگه صمیمی نبودم ولی اون شب میخواستم یادم بمونه وقتی میگفتن چرا یهو مهربون شدی همش میگفتم دلم براتون تنگ شده ولی دلم قراربود تنگ بشه فرداشم رفتم خونه مامانمو همه بودن با اونا راحت تر بودم ولی اونجاهی نزدیک بود گریم بگیره هی مامانم میپرسید چیشده میگفتم هیچی همه چی خوبه ولی اخرش دیگه گفتم میخوام چیکار کنم کلی حرف زدو گف نکن این کارو ولی من تصمیمم رو گرفته بودم اخراش دیگه گریمون دراومد ولی خواستم که به کسی نگه با دلخوریم اخرش خدافظی کرد
............................ساعت ۱:۰۰بامداد
+افرا بدو بدو که دیر نشه
_دارم میام دیگه وایسا
+زنگ بزن رویا بگو کیفو بندازه پایین دیگه نزدیک پنجره ایم
_باش الان
افرا:الو رویا بدو ما زیر پنجره ایم
رویا.....
افرا:باشه بدو موظب باش کسی بیدار نشه یهو پنجره باز شدو سره این دختر کیوت امد بیرون ورو به من گفت:
رویا:سلام مامان قشنگم .لبخندی زدمو گفتم :سلام عزیز دلم بدو وقت نداریم
باشه و به افرا گف :سلام خاله چطوری
افرا خندش گرفته بود گف :نمردیمو خالم شدیم بندازش دیگه
رویا: باشه باشه بگیرین
ساکو انداخت که انقد سنگین بود درس نتونستیم بگیریمشو خورد تو سره افرا بدبخ لامصب انگار سنگ جا کرده بود توش /افرا :اخ بمیری چی جاکردی این تو
جلو دهنشو گرفتم که صداش درنیاد
+هیسسس همه الان بیدار میشن رویا بدو بیا پایین بدو
_باشه امدم اروم اروم از کناره پنجره به طرف دره حیاطشون شون میرفتیم
که رویام امد یهو دمه دره خونشون خورد زمین که صدای مامان ناتیش امد _کیه کی بود منو افرا +یاخوده خدا سریع دویدیمو بلندش کردیم
+بدوووووین /هممون مثه چی داشتیم میدویدیم تاکسی سره کوچشون بود رسیدیم بهشو گفتیم سریع بره سمت فرودگاه لحظه اخر برگشتیم که دیدیم رسیدن به سره کوچه خدارو شکر هممون یه نفس راحت کشیدیم و به هم نگاه کردیم برای اولین بار بود که همو میدیدیم چون مجازی باهم دوست بودیمو هر کدوم تو یه شهر بودیم قرار براین بود بیایمو رویارو از خانوادش بدزدیم ولی خانواده های هیچ کدوممونم با رفتن به کره موافق نبودن همینجور همدیگرو نگاه میکردیم که یهو زدیم زیر خنده +عالی بود برو بچ افرین خب حالا همگی باهم فریاد خوشحالی سر بدین _هووووووراااا
ماداریم میایم کرههههههههه
رسیدیم فرودگاه ساعت سه پرواز داشتیم همینکه رسیدیم اعلام کردن که مسافران محترم به پرواز ۱۲۴۴کرهه به سمت جایگاه حرکت کنید که دویدیمو رفتیم تا کارای لازمو انجام بدیم الانم سوار هواپیماییم رویا کنار من بود ولی افرا ...
۲۹.۲k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.