مینی پارت دوم؛::
مینی پارت دوم؛::
p2:
در به سرعت باز شد و چشم های مضطرب دختر رو به روی چشم های هوسوک قرار گرفت: اوموو..هوسوک شی! ببخشید دیر در رو باز کردم فکر کردم مامانمه..آخه اون کلید داره
هوسوکدبدون مکث نامهرو. ،رو به روی صورت ا.ت قرار داد: بخونش..نظرتو بهم بگو! این..برام مسئله مرگ و زندگیه! مرسی..کیم ا.ت!
هوسوک قرار بر رفتن گذاشته بود ولی دست های ا.ت مانع رفتنش شد
به ا.ت ایی که داشت نامه رو میخوند با دقت خیره شد
خط های اخرِ نامه بود که چشمهای ا.ت شروع به نم دار شدن کرد...بعد از چند ثانیه با چشم هایی گریون به هوسوک خیره شد: من..این اسیر بودن رو دوست دارم..هوسوکا!!
میشه..تو ام..تو قلبم زندانی بشی؟
Nila1529
دست های هوسوک دور بدن ا.ت گرفته شد و با تموم وجود ا.ت رو به آغوش کشید..
شاید این تابستون بهترین تابستون برای هوسوک باشه!!!
خب خب گایز؟
نظر و کامنت و لایک؟
اره بلوبری یادت نره
بوس بهتون
p2:
در به سرعت باز شد و چشم های مضطرب دختر رو به روی چشم های هوسوک قرار گرفت: اوموو..هوسوک شی! ببخشید دیر در رو باز کردم فکر کردم مامانمه..آخه اون کلید داره
هوسوکدبدون مکث نامهرو. ،رو به روی صورت ا.ت قرار داد: بخونش..نظرتو بهم بگو! این..برام مسئله مرگ و زندگیه! مرسی..کیم ا.ت!
هوسوک قرار بر رفتن گذاشته بود ولی دست های ا.ت مانع رفتنش شد
به ا.ت ایی که داشت نامه رو میخوند با دقت خیره شد
خط های اخرِ نامه بود که چشمهای ا.ت شروع به نم دار شدن کرد...بعد از چند ثانیه با چشم هایی گریون به هوسوک خیره شد: من..این اسیر بودن رو دوست دارم..هوسوکا!!
میشه..تو ام..تو قلبم زندانی بشی؟
Nila1529
دست های هوسوک دور بدن ا.ت گرفته شد و با تموم وجود ا.ت رو به آغوش کشید..
شاید این تابستون بهترین تابستون برای هوسوک باشه!!!
خب خب گایز؟
نظر و کامنت و لایک؟
اره بلوبری یادت نره
بوس بهتون
۲۴.۰k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.