true love part 29
راوی
_ اما من...
حرف تهیونگ با باز شدن در ناتمام موند.سوهو و هانا سراسیمه وارد اتاق شدند.
× یو..یونا چیشده؟!
÷ یونا دختر خوبی؟
× تهیونگ بیا بیرون کارت دارم...( سرد)
سوهو با تهیونگ به بیرون اتاق رفتند که سوهو یقه تهیونگ رو گرفت و گقت :
× کیم تهیونگ باز چیکارش کردی هااا!؟
_ لی سوهو من کاریش نکردم
× خیلی خب ...فردا با پدرم صحبت میکنم تا طلاق نامتون رو به دستتون برسونه...
_ سوهو صبر کن من یونا رو دوست دارم!
× دوسش داری و از یه دختر دیگه خواستگاری میکنی؟ دوسش داری و سعی نمیکنی دلشو بدست بیاری؟ تهیونگ یونا به اندازه کافی آسیب دیده نمیخوام با زندگی با تو دوباره آسیب ببینه..
× فکر میکنی از اینکه رو تخت بیمارستانه خوشحالم؟! فکر میکنی من دوست دارم حالش بد بشه؟ نخیر میخوام کاری کنم زندگی بی نقصیو کنارم تجربه کنه.میخوام کنارم احساس امنیت داشته باشه( ته پسر جنتلمنم🥲)
× خیلی خب پس فرصت داری دلشو بدست بیاری .نزار آسیبی ببینه خب؟ وگرنه وای به حالت.
_.....
تهیونگ
چی میگفتم؟ این حرفا از روی مغزم نبود
حرفای دلم بود که طلنبار ( درسته؟😑) شده بود.واقعا عاشق اون سنجاب شده بودم؟ آره شدم چون وقتی میبینم قلبش درد میکنه قلب منم درد میگیره.وقتی میخنده دلم خوشحاله پس عاشقشم و نمیذارم یه تار مو ازش کم شه.
رفتم تو اتاق دیدم خوابیده..
_ هعی سنجاب کله شق.چجوری منو عاشق خودت کردی که خبر نداریم؟ متاسفم که اینجوری شدی.دیگه نمیذارم اذیت شی.
و از اتاق رفتم بیرون.
یونا
خودمو به خواب زده بودم.چی میگفت عاشقم شده بود؟! واقعا؟ یعنی لیسو رو دوست نداشت؟ اما اگه یه هوس باشه؟ نه ...
تو هیمن فکرا بودم که خوابم برد
دیرین دین قبل کلاس زبانم براتون گذاشتممم
جای حساسی هم کات نکردممم
_ اما من...
حرف تهیونگ با باز شدن در ناتمام موند.سوهو و هانا سراسیمه وارد اتاق شدند.
× یو..یونا چیشده؟!
÷ یونا دختر خوبی؟
× تهیونگ بیا بیرون کارت دارم...( سرد)
سوهو با تهیونگ به بیرون اتاق رفتند که سوهو یقه تهیونگ رو گرفت و گقت :
× کیم تهیونگ باز چیکارش کردی هااا!؟
_ لی سوهو من کاریش نکردم
× خیلی خب ...فردا با پدرم صحبت میکنم تا طلاق نامتون رو به دستتون برسونه...
_ سوهو صبر کن من یونا رو دوست دارم!
× دوسش داری و از یه دختر دیگه خواستگاری میکنی؟ دوسش داری و سعی نمیکنی دلشو بدست بیاری؟ تهیونگ یونا به اندازه کافی آسیب دیده نمیخوام با زندگی با تو دوباره آسیب ببینه..
× فکر میکنی از اینکه رو تخت بیمارستانه خوشحالم؟! فکر میکنی من دوست دارم حالش بد بشه؟ نخیر میخوام کاری کنم زندگی بی نقصیو کنارم تجربه کنه.میخوام کنارم احساس امنیت داشته باشه( ته پسر جنتلمنم🥲)
× خیلی خب پس فرصت داری دلشو بدست بیاری .نزار آسیبی ببینه خب؟ وگرنه وای به حالت.
_.....
تهیونگ
چی میگفتم؟ این حرفا از روی مغزم نبود
حرفای دلم بود که طلنبار ( درسته؟😑) شده بود.واقعا عاشق اون سنجاب شده بودم؟ آره شدم چون وقتی میبینم قلبش درد میکنه قلب منم درد میگیره.وقتی میخنده دلم خوشحاله پس عاشقشم و نمیذارم یه تار مو ازش کم شه.
رفتم تو اتاق دیدم خوابیده..
_ هعی سنجاب کله شق.چجوری منو عاشق خودت کردی که خبر نداریم؟ متاسفم که اینجوری شدی.دیگه نمیذارم اذیت شی.
و از اتاق رفتم بیرون.
یونا
خودمو به خواب زده بودم.چی میگفت عاشقم شده بود؟! واقعا؟ یعنی لیسو رو دوست نداشت؟ اما اگه یه هوس باشه؟ نه ...
تو هیمن فکرا بودم که خوابم برد
دیرین دین قبل کلاس زبانم براتون گذاشتممم
جای حساسی هم کات نکردممم
۵۰.۷k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.