hu
عشق ایدل من پارت³²
🦋هیچوقت از میه و ندیده بودم موهای باز و سر و ضع سفید لباش خشک و خونی بود زخم شده بود چشم هاش قرمز بود همه ترسیدیم چی شده اون موقع ۱۵سالش بود اولین بار توی ۵سال دوستمون بود که گریه اش ور میدیدیم توی بغلم تا شب گریه کرد می هو برای منو دوستامون قضیه رو تعریف کرد اون شب ور اونجا موند صبحش برادرش اومد بردش خونه خودش... بعد از کلی جنگ و دعوا پدر و مادرش قبول کزن خونه برادرش بمونه چند وقت بعدم پدر مادرش طلاق گرفتن و ب را درش قبول کرد که مسولیت خواهرشو قبول میکنه بعد از اون تا ۱۷سالگی با برادرش زندگی کرد بعدم مادر من برامون خونه مجردی گرفت و تا چند ماه پیش همون جا زندگی کردیم.... این یه قضیه
🐰و.. واقعا... اینارو از سر.. گذرونده؟ (شکه و نگران)
🦋بله... موضوع بعدی برمیگرده به زمانی که تو نامزد کرده بودی
وای نه... به خاطر منم ضربه دیده؟ نه... این روانیم میکنه
🦋وقتی خبر نامزدی تو اومد می هو به همه نشون داد حالش خوبه و هیچی نشده و حتی یه مهمونی گرفت و جشن گرفت شب گفت میره پارک یه دوری بزنه هوا بخوره منم دنبالش رفتم ولی ندیدم دیدم رفت تو پارک نشست و تا میتونست گریه کرد داد زد خودشو زد و زجه شد...
🐰نه.... نه... نبا...
🦋میدونم شکه شدی ولی بزار کاملش کنم
بعد از وان برگشت خونه و خوابید چند روز عادی گذشت تا موقعی که با برادرش رفت پشت بوم تا تو درست کردن کولر کمک کنه برادرش یه دقه اومد پایین تا یه چیز رو برداره میه و همون موقع رگش رو با تیغ زد... احتمالا رد زخمی که وسط تتوشه رو دیدی
🐰می هو ب..ه خاطر...م..ن خودکشی کرده؟
🦋بله... من رفتم پشت بوم تا یه چیز رو بهش نشون بدم دیدم افتاده زمین و غرق در خونه
برادرش اومد بالا ذسوندیمش بیمارستان و زنده موند.... خدا بهش رحم کرد... بعد از اون موقع بردیمش روان پزشکیو و تشخیص داد که افسردگی شدید داره می هو تا چند وقت دارو ی افسردگی میخورد اون موقع ۱۶سالش بودو منم ۱۵ساله
دستمو کردم تو موهام نمیتونستم کنار بیام با این موضوع که منم شدم یه درد براش رو درد های دیگه اش
🐰بعدش... حالش ب.. هتر شد
🦋اره بهتر شد ... فقط بدون دختر جلو روت پایه نمیتونه تحمل کنه باهاش مهربون باش.. لرز دستش ور تموم کن... حمله های اعصبی که تو خواب بهش دست میده رم تموم کن
🐰لرز.. ش... دست حمله ی اعصبی؟
🦋می هو درد زیاد کشیده...
🐰چیز دیده ای مونده ... بخواید بگید؟
🦋نه فقط تظاهر کنید چیزی نمیدونید من میرم سرکارم خدانگهدار
🐰خدافظ
اون جسم کوچیک این همه درد رو تحمل کرده دوست دارم دختری که باهاش نامزد بودم رو بکشم... دوست دارم خانواده شو از زمین محو کنم که محبورظ کردن انقدر درد بکشه رفتم دستشویی و سه اب به سر و صورتم زدم .. حرفای لیا مثل اهنگ تو مغزم بود.... حمله ی عصبی... لرز دست
یه فالو
🦋هیچوقت از میه و ندیده بودم موهای باز و سر و ضع سفید لباش خشک و خونی بود زخم شده بود چشم هاش قرمز بود همه ترسیدیم چی شده اون موقع ۱۵سالش بود اولین بار توی ۵سال دوستمون بود که گریه اش ور میدیدیم توی بغلم تا شب گریه کرد می هو برای منو دوستامون قضیه رو تعریف کرد اون شب ور اونجا موند صبحش برادرش اومد بردش خونه خودش... بعد از کلی جنگ و دعوا پدر و مادرش قبول کزن خونه برادرش بمونه چند وقت بعدم پدر مادرش طلاق گرفتن و ب را درش قبول کرد که مسولیت خواهرشو قبول میکنه بعد از اون تا ۱۷سالگی با برادرش زندگی کرد بعدم مادر من برامون خونه مجردی گرفت و تا چند ماه پیش همون جا زندگی کردیم.... این یه قضیه
🐰و.. واقعا... اینارو از سر.. گذرونده؟ (شکه و نگران)
🦋بله... موضوع بعدی برمیگرده به زمانی که تو نامزد کرده بودی
وای نه... به خاطر منم ضربه دیده؟ نه... این روانیم میکنه
🦋وقتی خبر نامزدی تو اومد می هو به همه نشون داد حالش خوبه و هیچی نشده و حتی یه مهمونی گرفت و جشن گرفت شب گفت میره پارک یه دوری بزنه هوا بخوره منم دنبالش رفتم ولی ندیدم دیدم رفت تو پارک نشست و تا میتونست گریه کرد داد زد خودشو زد و زجه شد...
🐰نه.... نه... نبا...
🦋میدونم شکه شدی ولی بزار کاملش کنم
بعد از وان برگشت خونه و خوابید چند روز عادی گذشت تا موقعی که با برادرش رفت پشت بوم تا تو درست کردن کولر کمک کنه برادرش یه دقه اومد پایین تا یه چیز رو برداره میه و همون موقع رگش رو با تیغ زد... احتمالا رد زخمی که وسط تتوشه رو دیدی
🐰می هو ب..ه خاطر...م..ن خودکشی کرده؟
🦋بله... من رفتم پشت بوم تا یه چیز رو بهش نشون بدم دیدم افتاده زمین و غرق در خونه
برادرش اومد بالا ذسوندیمش بیمارستان و زنده موند.... خدا بهش رحم کرد... بعد از اون موقع بردیمش روان پزشکیو و تشخیص داد که افسردگی شدید داره می هو تا چند وقت دارو ی افسردگی میخورد اون موقع ۱۶سالش بودو منم ۱۵ساله
دستمو کردم تو موهام نمیتونستم کنار بیام با این موضوع که منم شدم یه درد براش رو درد های دیگه اش
🐰بعدش... حالش ب.. هتر شد
🦋اره بهتر شد ... فقط بدون دختر جلو روت پایه نمیتونه تحمل کنه باهاش مهربون باش.. لرز دستش ور تموم کن... حمله های اعصبی که تو خواب بهش دست میده رم تموم کن
🐰لرز.. ش... دست حمله ی اعصبی؟
🦋می هو درد زیاد کشیده...
🐰چیز دیده ای مونده ... بخواید بگید؟
🦋نه فقط تظاهر کنید چیزی نمیدونید من میرم سرکارم خدانگهدار
🐰خدافظ
اون جسم کوچیک این همه درد رو تحمل کرده دوست دارم دختری که باهاش نامزد بودم رو بکشم... دوست دارم خانواده شو از زمین محو کنم که محبورظ کردن انقدر درد بکشه رفتم دستشویی و سه اب به سر و صورتم زدم .. حرفای لیا مثل اهنگ تو مغزم بود.... حمله ی عصبی... لرز دست
یه فالو
۱.۰k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.