بعد دو روز تعطیلی
بعد دو روز تعطیلی
باز دیر بیدار شدم
اینکه دیر برسم سرکارم واسم مهم نبود
اینکه نمیدیدمش سخت بود
یعنی کل روز عصبی بودم، انگار یه چیزی سرجاش نیس
همیشه فکر میکردم مغرور نیستم اما....
اما من خیلی مغرورم
من عاشقش شدم ولی حتی این حسو به خودمم اعتراف نمیکنم
شاید بگی میترسم از عاشق شدن
خب، آره شاید؛ ولی حالا که عاشق شدم دیگه ترسیدن معنایی نداره.
دیگه صبرم لبریز شده بود
امروز باید بهش میگفتم
ساعتها پشت پنجره ایستاده بودم تا بیاد
بالاخره اومد
اومد اما...
اما تنها نبود.
"و شاید چشمهایم طلوع را دیگر نبینند."
میم.ح
#چرت_اندر_چرت
باز دیر بیدار شدم
اینکه دیر برسم سرکارم واسم مهم نبود
اینکه نمیدیدمش سخت بود
یعنی کل روز عصبی بودم، انگار یه چیزی سرجاش نیس
همیشه فکر میکردم مغرور نیستم اما....
اما من خیلی مغرورم
من عاشقش شدم ولی حتی این حسو به خودمم اعتراف نمیکنم
شاید بگی میترسم از عاشق شدن
خب، آره شاید؛ ولی حالا که عاشق شدم دیگه ترسیدن معنایی نداره.
دیگه صبرم لبریز شده بود
امروز باید بهش میگفتم
ساعتها پشت پنجره ایستاده بودم تا بیاد
بالاخره اومد
اومد اما...
اما تنها نبود.
"و شاید چشمهایم طلوع را دیگر نبینند."
میم.ح
#چرت_اندر_چرت
- ۲.۷k
- ۰۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط