شراب سرخ پارت ۵۱
شراب سرخ پارت ۵۱
#red_wine🍷
رسما لال شده بودم...
وضعیت از این فجیع تر نبود؟
باید حتما بین نامزد واقعی و نامزد فیکم قرار میگرفتم!
اصلا با عقلم جور در نمیامد..
جئون جونگ کوک توی پاریس چیکار میکرد؟!
اون توی این مهمانی چه کاری داشت؟حضورش اینجا چه معنی میتوانست داشته باشد؟
دیدن او اینجا بجای آنکه باعث خوشحالیام شود باعث بهت و ماتمام شد..
با روبرو شدن با جونگ کوک فقط رنگ تاسف و عذاب وجدان درونم پر رنگتر شد.
من او را حتی یکبار به عنوان نامزد در آغوش نگرفته بودم، حتی دست او را مثل باقی کسانی که نامزد میکنند نگرفته بودم ، حتی به او زبانی ابراز علاقه نکرده بودم، اما من با کیم با دشمنی که خودش را نامزد قلابیام معرفی کرد ، همخواب شدم ، دخترانگیام را به او دادم ، گذاشتم تنم را غرق بوسه هایش کند، اجازه دادم روی تنم مالکیت خودش را مارک کند..
نامزدی ما یک اجبار بود...
شاید اگر یک ماه پیش همان شب بالماسکه جئون را میشناختم وضعیت فرق میکرد اما الان شرم میکردم ، از او خجالت میکشیدم بخاطر اینکه نتوانسته بودم در زمان غیابش به او وفادار بمانم..
کیم، او اولین تجربه من و مرد من بود..درست بود دشمنم بود قصد جانم را کرده بود ..
اما من با آن مرد اخمو خیلی چیز ها را تجربه کرده بودم که با نامزد واقعیم رویایش را ندیدم..
خوب میشد اگر او را نادید میگرفتم و به بازی کردن ادامه میدادم ..
شاید اینطور کیم هم او را مورد عنایت گلوله های هفت تیرش قرار نمیداد!
به سمت کیم رفتم اما هنوز قدم دوم را برنداشته بودم که دستم توسط جئون اسیر شد.
کیم اخم الود قدمی جلو گذاشت اما با حرف جئون متوقف شد:تو رو تازه پیدا کردم کجا داری میری؟
به سوی او برگشتم و دستم را از دستش بیرون کشیدم: من گم نشده بودم که حالا پیدام کنی..
جئون با بهت مرا مینگریست، صورتم را انالیز کرد، خوب میدانستم دنبال چه میگردد، او دنبال ترس ، غم ، واهمه درون چشمانم بود اما چیزی یافت نکرد.. گفت: به ما گفتند تو مردی!گفتند سر سانحه تصادف فوت کردی!
فوت کردم؟!
#red_wine🍷
رسما لال شده بودم...
وضعیت از این فجیع تر نبود؟
باید حتما بین نامزد واقعی و نامزد فیکم قرار میگرفتم!
اصلا با عقلم جور در نمیامد..
جئون جونگ کوک توی پاریس چیکار میکرد؟!
اون توی این مهمانی چه کاری داشت؟حضورش اینجا چه معنی میتوانست داشته باشد؟
دیدن او اینجا بجای آنکه باعث خوشحالیام شود باعث بهت و ماتمام شد..
با روبرو شدن با جونگ کوک فقط رنگ تاسف و عذاب وجدان درونم پر رنگتر شد.
من او را حتی یکبار به عنوان نامزد در آغوش نگرفته بودم، حتی دست او را مثل باقی کسانی که نامزد میکنند نگرفته بودم ، حتی به او زبانی ابراز علاقه نکرده بودم، اما من با کیم با دشمنی که خودش را نامزد قلابیام معرفی کرد ، همخواب شدم ، دخترانگیام را به او دادم ، گذاشتم تنم را غرق بوسه هایش کند، اجازه دادم روی تنم مالکیت خودش را مارک کند..
نامزدی ما یک اجبار بود...
شاید اگر یک ماه پیش همان شب بالماسکه جئون را میشناختم وضعیت فرق میکرد اما الان شرم میکردم ، از او خجالت میکشیدم بخاطر اینکه نتوانسته بودم در زمان غیابش به او وفادار بمانم..
کیم، او اولین تجربه من و مرد من بود..درست بود دشمنم بود قصد جانم را کرده بود ..
اما من با آن مرد اخمو خیلی چیز ها را تجربه کرده بودم که با نامزد واقعیم رویایش را ندیدم..
خوب میشد اگر او را نادید میگرفتم و به بازی کردن ادامه میدادم ..
شاید اینطور کیم هم او را مورد عنایت گلوله های هفت تیرش قرار نمیداد!
به سمت کیم رفتم اما هنوز قدم دوم را برنداشته بودم که دستم توسط جئون اسیر شد.
کیم اخم الود قدمی جلو گذاشت اما با حرف جئون متوقف شد:تو رو تازه پیدا کردم کجا داری میری؟
به سوی او برگشتم و دستم را از دستش بیرون کشیدم: من گم نشده بودم که حالا پیدام کنی..
جئون با بهت مرا مینگریست، صورتم را انالیز کرد، خوب میدانستم دنبال چه میگردد، او دنبال ترس ، غم ، واهمه درون چشمانم بود اما چیزی یافت نکرد.. گفت: به ما گفتند تو مردی!گفتند سر سانحه تصادف فوت کردی!
فوت کردم؟!
۱.۲k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.