رمان گرگینه ی من
p⁴⁶
سرم روبلند کردم..بدل ته بود..بهش خیره شدم...
بدل : چرا نمیای خونه؟!
ات : میان ...بهت قول میدم...از روی زمین بلند شدم و به اسمون خیره شدم دنبال درخت بودم
ته : اوناها...با دستش نشون میده
ات : عااا....مرسی...باهام میای؟!
بدل : حتما...از دست آت میگیره
ات : اون بدله از دستم گرفت و به سمت درخت بلند رفتیم حدوداً ¹⁰ بعد رسیدیم...
ته : برو تو...یادت باشه زود برگردی
ات : باش.... دستم را از دستش کشیدم بیرون از پلههای زیرزمین رفتم پایین رمز را وارد کردم و رفتم تو..
پ ته : تو کی هستی؟!
ات : من؟!...من آت هستم...
پ ته : یه خون آشام؟!
ات : بلع.. منم همسر پسرتونم...
پ ته : جیمین؟!
ات : ته یونگ...
پ ته : چی؟!ت..تو تهیونک رو از کجا میشناسی...
ات : گفتن که همسرشم...
پ ته : ولی اون چند صد ساله که گم شده
ات : ...
سرم روبلند کردم..بدل ته بود..بهش خیره شدم...
بدل : چرا نمیای خونه؟!
ات : میان ...بهت قول میدم...از روی زمین بلند شدم و به اسمون خیره شدم دنبال درخت بودم
ته : اوناها...با دستش نشون میده
ات : عااا....مرسی...باهام میای؟!
بدل : حتما...از دست آت میگیره
ات : اون بدله از دستم گرفت و به سمت درخت بلند رفتیم حدوداً ¹⁰ بعد رسیدیم...
ته : برو تو...یادت باشه زود برگردی
ات : باش.... دستم را از دستش کشیدم بیرون از پلههای زیرزمین رفتم پایین رمز را وارد کردم و رفتم تو..
پ ته : تو کی هستی؟!
ات : من؟!...من آت هستم...
پ ته : یه خون آشام؟!
ات : بلع.. منم همسر پسرتونم...
پ ته : جیمین؟!
ات : ته یونگ...
پ ته : چی؟!ت..تو تهیونک رو از کجا میشناسی...
ات : گفتن که همسرشم...
پ ته : ولی اون چند صد ساله که گم شده
ات : ...
- ۵.۵k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط