رمان گرگینه ی من
p⁴⁴
ولی...کوک میگه هرکس بره اونجا ماندگار میشه...
سوبین : تا وقتی که بهش دل ندی نه...مطمئن باش اتفاقی برات نمی افته...چون خون آشام ها ی بار عاشق میشن...
ات : میدونم...چطور باید بریم اونجا؟!
سوبین : قبلا رفتی حتماً راه جنگل توهم را بلدی برو اونجا برو به سمت بلندترین درخت جنگل... یه زیرزمین است وارد شی اونجا ن... فقط در یه رمز داره سن ته ¹⁴⁰⁴..
ات : اوک.. حالا باید به فکر فرار باشم...
سوبین : کمکت میکنم... زیر تخت یه در مخفی است میرسه به جنگل توهم... صبر کن برم برات موبایل بخرم بعد فردا برو..
ات : فردا دیره...
سوبین : پس صبر کن من چند تا گوشی اضافه دارم یکی رو برات میارم...
ات : خیلی ممنونم سوبین:)... نمیدونستم باید بهش اعتماد کنم یا نه؟!... ولی چاره دیگهای نداشتم.... آروم از روی تخت بلند شدما به بدنم نگاهی کردم همه جاش کبود شده بود زیر چشمام قرمز شده بود... فکر کنم تاثیر اشکامه...
سوبین : آت اینا رو بگیر
ات : چی... مرسی... صبحین برام یه شلوار و یه هودی آورده بود توی حموم اتاق عوض کردم لباسامو یه کتم آورده بود گرفتم پوشیدم....
ولی...کوک میگه هرکس بره اونجا ماندگار میشه...
سوبین : تا وقتی که بهش دل ندی نه...مطمئن باش اتفاقی برات نمی افته...چون خون آشام ها ی بار عاشق میشن...
ات : میدونم...چطور باید بریم اونجا؟!
سوبین : قبلا رفتی حتماً راه جنگل توهم را بلدی برو اونجا برو به سمت بلندترین درخت جنگل... یه زیرزمین است وارد شی اونجا ن... فقط در یه رمز داره سن ته ¹⁴⁰⁴..
ات : اوک.. حالا باید به فکر فرار باشم...
سوبین : کمکت میکنم... زیر تخت یه در مخفی است میرسه به جنگل توهم... صبر کن برم برات موبایل بخرم بعد فردا برو..
ات : فردا دیره...
سوبین : پس صبر کن من چند تا گوشی اضافه دارم یکی رو برات میارم...
ات : خیلی ممنونم سوبین:)... نمیدونستم باید بهش اعتماد کنم یا نه؟!... ولی چاره دیگهای نداشتم.... آروم از روی تخت بلند شدما به بدنم نگاهی کردم همه جاش کبود شده بود زیر چشمام قرمز شده بود... فکر کنم تاثیر اشکامه...
سوبین : آت اینا رو بگیر
ات : چی... مرسی... صبحین برام یه شلوار و یه هودی آورده بود توی حموم اتاق عوض کردم لباسامو یه کتم آورده بود گرفتم پوشیدم....
- ۴.۲k
- ۱۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط