در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و نگران بودم

در زندگی از چیزهای زیادی میترسیدم و نگران بودم،
تا اینکه آنها را تجربه کردم و حالا ترسی از آنها ندارم،
از"تنهایی"می ترسیدم،
یاد گرفتم"خود را دوست بدارم"
از "شکست"می ترسیدم
یاد گرفتم"شکست یعنی تلاش نکردن"
از"نفرت مَردم"می ترسیدم
یاد گرفتم"بهرحال هر کسی نظری دارد"
از"درد"می ترسیدم
یاد گرفتم"درد کشیدن برای رشد روح لازم است"
از"سرنوشت"می ترسیدم
یاد گرفتم"من توان تغییر آن را دارم"
از"آینده"می ترسیدم
یاد گرفتم"می توان آینده بهتری ساخت"
از"گذشته"می ترسیدم
دریافتم"گذشته دیگر توان آسیب رساندن به من را ندارد"
و بالاخره از"تغییر"می ترسیدم تا اینکه یاد گرفتم
حتی زیباترین پروانه ها هم،قبل از پرواز کرم بودند
و"تغییر"آنها را زیبا می کند
و البته همه اینها از آنجایی شروع شد
که یاد گرفتم از هر چیزی که می ترسم فقط باید روبرو شوم تا بتوانم از آن بگذرم....
#بخون
دیدگاه ها (۱)

هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور!!ح...

زندگی هنر درحال مرگ است!!

حال خوب من❤ #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #دخترونه #خاص...

پشت محکم ترین شخصیت ها، صدای خورد شدن استخون تجربه ها میاد!پ...

#Multi_party#The_last_sunset_side_by_sidepart:4(والنتینا)نوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط