چند پارتی تهیونگ
چند پارتی تهیونگ
#_درخواستی
تهیونگ بدون هیچ حرفی پاشد رفت....رفت خونش و نشست پشت کامپیوترش.....کلی سرچ کرد...ولی دکتری برای درمان سرطان پیدا نکرد....اخر سر مجبور شد بره به ی بار....اون بار مثل بقیه بارا نبود....جای عادی نرفته بود....داخل اون بار هر فردی ی شغل غیرقانونی داره...از قاچاقچی گرفته تا مافیا....رفت سر ی میز که بزرگ جمع اونجا نشسته بود و داشت قمار میکرد....اون مرد هر کاری که از فکر ادم میگزره رو انجام داده بود...اون داشت با ی مرد دیگه قمار میکرد....چقد ادم میتونه عوضی باشه که سر دخترش قمار کنه....منتظر موند تا بازی اونا تموم شه....وقتی تموم شد رفت نشست جلوی اون مرد... مرد سیگارشو از لباش جدا کرد و خاموش کرد
؟:چی باعث شده جوونی مثل تو کارش با اینجا بکشه؟*صداش بخاطر سیگار گرفته بود*
تهیونگ:چیزی که بعد بردم بهت میگم
؟:*خندید...بعد کمی مکث صحبت کرد*.....من هان جونگ هی ام...*دستشو به سمت تهیونگ دراز کرد*
تهیونگ:...کیم تهیونگم....خوشبختم
ویو تهیونگ:
اون مرد ی مرد میانسال بود که میخورد ۴۰ یا ۵۰ سالش باشه....رو صورتش رد چاغو بود....با نگاه کردن به چشماشم میشد متوجه خطرناک بودنش شد...
جونگ هی:خب جوون سر چی شرط میبندی؟
تهیونگ:اگه باختم هرچقد پول خواستی بهت میدم...و اگه بردم باید یکی رو برام پیدا کنی
جونگ هی:قبوله
بعد چند ساعت بازی...تهیونگ برد
جونگ هی:خب جوون کیو میخوای پیدا کنی؟
تهیونگ:در واقعه سوال منم اینه...کی رو باید پیدا کنم....تو ادمی هستی که در هر زمینه افرادی رو میشناسی....کسی رو میشناسی که بتونه سرطان خون رو درمان کنه؟
جونگ هی:هیچکس نمیتونه چیزی که خود به خود اتفاق میوفته رو درست کنه
تهیونگ:ببین...هرچی بخوایو بهت میدم...لطفا اگر کسی رو میشناسی بهم بگو....این قضیه مرگ و زندگیه
جونگ هی:کسی که سرطان خون داره کیه؟
تهیونگ:نامزدم
#_درخواستی
تهیونگ بدون هیچ حرفی پاشد رفت....رفت خونش و نشست پشت کامپیوترش.....کلی سرچ کرد...ولی دکتری برای درمان سرطان پیدا نکرد....اخر سر مجبور شد بره به ی بار....اون بار مثل بقیه بارا نبود....جای عادی نرفته بود....داخل اون بار هر فردی ی شغل غیرقانونی داره...از قاچاقچی گرفته تا مافیا....رفت سر ی میز که بزرگ جمع اونجا نشسته بود و داشت قمار میکرد....اون مرد هر کاری که از فکر ادم میگزره رو انجام داده بود...اون داشت با ی مرد دیگه قمار میکرد....چقد ادم میتونه عوضی باشه که سر دخترش قمار کنه....منتظر موند تا بازی اونا تموم شه....وقتی تموم شد رفت نشست جلوی اون مرد... مرد سیگارشو از لباش جدا کرد و خاموش کرد
؟:چی باعث شده جوونی مثل تو کارش با اینجا بکشه؟*صداش بخاطر سیگار گرفته بود*
تهیونگ:چیزی که بعد بردم بهت میگم
؟:*خندید...بعد کمی مکث صحبت کرد*.....من هان جونگ هی ام...*دستشو به سمت تهیونگ دراز کرد*
تهیونگ:...کیم تهیونگم....خوشبختم
ویو تهیونگ:
اون مرد ی مرد میانسال بود که میخورد ۴۰ یا ۵۰ سالش باشه....رو صورتش رد چاغو بود....با نگاه کردن به چشماشم میشد متوجه خطرناک بودنش شد...
جونگ هی:خب جوون سر چی شرط میبندی؟
تهیونگ:اگه باختم هرچقد پول خواستی بهت میدم...و اگه بردم باید یکی رو برام پیدا کنی
جونگ هی:قبوله
بعد چند ساعت بازی...تهیونگ برد
جونگ هی:خب جوون کیو میخوای پیدا کنی؟
تهیونگ:در واقعه سوال منم اینه...کی رو باید پیدا کنم....تو ادمی هستی که در هر زمینه افرادی رو میشناسی....کسی رو میشناسی که بتونه سرطان خون رو درمان کنه؟
جونگ هی:هیچکس نمیتونه چیزی که خود به خود اتفاق میوفته رو درست کنه
تهیونگ:ببین...هرچی بخوایو بهت میدم...لطفا اگر کسی رو میشناسی بهم بگو....این قضیه مرگ و زندگیه
جونگ هی:کسی که سرطان خون داره کیه؟
تهیونگ:نامزدم
۸.۷k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.