فیک:꧂مُعلمِ خَشنِ مَن꧁
فیک:꧂مُعلمِ خَشنِ مَن꧁
پارت: ⁴
ته: از این به بعد مدرسه نمیری و منم به دکتریم ادامه میدم
ا.ت: چ.... چی؟
ته: همین که شنیدی
ا.ت: اما من
ته: بجای اینکه حرف بزنی بخواب فردا باید بریم خرید کنیم و پس فردا عروسی کنیم
ا.ت: ب.... باشه
رفت زیر پتو از ترسش
تهیونگ از عقب بغلش کرد
ته: نترس کوچولو بیا بیرون
ا.ت: اروم امد بیرون
ته: شبت بخیر
سر ا.ت رو بوس کرد و. چشماشو بست
ا.ت تو دلش: این تا یکم پیش که هر چی میگغتم اصبی میشد
'صبح'
ا.ت
با صدای زنگ گوشی آقای کیم بیدار شدم
یکم دل درد داشتم صفحه رو باز کردم دیدم نوشته جین
جوابش دادم
ا.ت: آپا
جین: عه ا.ت خوبی دخترم؟
ا.ت: آره اپا میشه بیا ای منو ببری
جین: نمیشه دخترمتو یدگه زن تهیونگی ولی اگه به. ته بگی میارتت پیش من
ا.ت: من ازش میترسم
جین: ترس نداره دخترم ب حرفش گوش کنی کارت نداره
ا.ت: ب... باشه
'ته'
چشمامو اروم باز کردم ا.ت رو دیدم که دارع با گوشی من با یکی. حرف میزنه
ته: بیبی
ا.ت: ب... ـبله
ترسید
ته: نترس بدش من
ا.ت: ب... بیا بابامه
ته: اها خوبه الو جین
جین: سلام پسرم
ته: خوبی
جین: اره خوبم زیادی مزاحمتون نمیمش فقط خاسم بدونم. حال ا.ت خوبه
ته پوز خند زد و گفت: نگران نباش عمو جین حال ا.ت عالیه
جین: اها ب سلامتی خوب دیگه پاشید برید خرید فردا عروسیه مثلا
ته: چش عمو فعلا
جین: فعلا
ته: پاشو بیبی پاشو حاضر شو
ا.ت: اما لباس ندارم کع
ته: گفتم برات میارن
ا.ت: ب. باشه
بعد پوشیدن لباس و خوردن غذا سوار ماشین شدن و به صمت پاشاژ رفتن
خریداشون رو کردن. غروب برگشتن خونه بابای ته داخل. نشصته بود رو مبل
ته: سلام اپا خوش امدی
نامجون: ممنون پسرم
ا.ت: س... سلام
نامجون: پس تو عروسی
ا.ت: بله سرش پایین بود
نامجون: خیلی بزرک شدی ا.ت
ا.ت: ممنون عمو
نامجون: برید حتما خسته اید شبتون خوش خوب بخوابیدا فردا روز عروسیتونه
ته: چش اپا
ا.ت: چشم عمو
رفتن بالا ا.ت داش رو میز کار تهیونگ داشت کتاب دکترا رو میخوند
تهیونگ از حموم در امد با نیم تنه ی لخت بود فقط ح*ول*ع دور باسن**ش بود
ته: بیبی بزارش کنار اونارو
ا.ت: باشه
ا.ت بلند شد از رو صندلی
تهیونگ نشصت رو صندلی و ا.ت رو محکم. انداخت رو دیک*ش که بشینه
ا.ت: چیکار میکنی
ته: به تو چه
ا.ت: ته بزار بلند شم
ته: نخیر
تهیونگ چونه ی ا.ت رو گرفت و....
#ادامه_دارد
خمار بمونید یا نمونید خود دانید
𝑻𝘢𝘦𝘩𝘺𝘶𝘯𝘨/𝑩𝒕𝒔
[ཻ҈(🍷)🕸̶͟▅̽̽▂
پارت: ⁴
ته: از این به بعد مدرسه نمیری و منم به دکتریم ادامه میدم
ا.ت: چ.... چی؟
ته: همین که شنیدی
ا.ت: اما من
ته: بجای اینکه حرف بزنی بخواب فردا باید بریم خرید کنیم و پس فردا عروسی کنیم
ا.ت: ب.... باشه
رفت زیر پتو از ترسش
تهیونگ از عقب بغلش کرد
ته: نترس کوچولو بیا بیرون
ا.ت: اروم امد بیرون
ته: شبت بخیر
سر ا.ت رو بوس کرد و. چشماشو بست
ا.ت تو دلش: این تا یکم پیش که هر چی میگغتم اصبی میشد
'صبح'
ا.ت
با صدای زنگ گوشی آقای کیم بیدار شدم
یکم دل درد داشتم صفحه رو باز کردم دیدم نوشته جین
جوابش دادم
ا.ت: آپا
جین: عه ا.ت خوبی دخترم؟
ا.ت: آره اپا میشه بیا ای منو ببری
جین: نمیشه دخترمتو یدگه زن تهیونگی ولی اگه به. ته بگی میارتت پیش من
ا.ت: من ازش میترسم
جین: ترس نداره دخترم ب حرفش گوش کنی کارت نداره
ا.ت: ب... باشه
'ته'
چشمامو اروم باز کردم ا.ت رو دیدم که دارع با گوشی من با یکی. حرف میزنه
ته: بیبی
ا.ت: ب... ـبله
ترسید
ته: نترس بدش من
ا.ت: ب... بیا بابامه
ته: اها خوبه الو جین
جین: سلام پسرم
ته: خوبی
جین: اره خوبم زیادی مزاحمتون نمیمش فقط خاسم بدونم. حال ا.ت خوبه
ته پوز خند زد و گفت: نگران نباش عمو جین حال ا.ت عالیه
جین: اها ب سلامتی خوب دیگه پاشید برید خرید فردا عروسیه مثلا
ته: چش عمو فعلا
جین: فعلا
ته: پاشو بیبی پاشو حاضر شو
ا.ت: اما لباس ندارم کع
ته: گفتم برات میارن
ا.ت: ب. باشه
بعد پوشیدن لباس و خوردن غذا سوار ماشین شدن و به صمت پاشاژ رفتن
خریداشون رو کردن. غروب برگشتن خونه بابای ته داخل. نشصته بود رو مبل
ته: سلام اپا خوش امدی
نامجون: ممنون پسرم
ا.ت: س... سلام
نامجون: پس تو عروسی
ا.ت: بله سرش پایین بود
نامجون: خیلی بزرک شدی ا.ت
ا.ت: ممنون عمو
نامجون: برید حتما خسته اید شبتون خوش خوب بخوابیدا فردا روز عروسیتونه
ته: چش اپا
ا.ت: چشم عمو
رفتن بالا ا.ت داش رو میز کار تهیونگ داشت کتاب دکترا رو میخوند
تهیونگ از حموم در امد با نیم تنه ی لخت بود فقط ح*ول*ع دور باسن**ش بود
ته: بیبی بزارش کنار اونارو
ا.ت: باشه
ا.ت بلند شد از رو صندلی
تهیونگ نشصت رو صندلی و ا.ت رو محکم. انداخت رو دیک*ش که بشینه
ا.ت: چیکار میکنی
ته: به تو چه
ا.ت: ته بزار بلند شم
ته: نخیر
تهیونگ چونه ی ا.ت رو گرفت و....
#ادامه_دارد
خمار بمونید یا نمونید خود دانید
𝑻𝘢𝘦𝘩𝘺𝘶𝘯𝘨/𝑩𝒕𝒔
[ཻ҈(🍷)🕸̶͟▅̽̽▂
۴۸.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.