پارت ۵
پارت ۵
صبح
ات :عااااام (خمیازه)
فلش بک به دیشب
ویو کوک همش داشتم دنبال یه رستوران و کافه خوب میگشتم بالاخره یکی رو پیدا کردم
بقیه اعضا رو دعوت کردم به تهیونگ هم گفتم رز رو بیاره و بره ترتیب حلقه رو بده البته گفتم به رز هم بگه که تزئین رو طوری انجام بده که معلوم نباشه چون قراره همه پشت صندوق و جا های دیگه قایم بشن و خدمت کار ها هم چراغ رو خاموش کنن و من خواستگاریکنم و بقیه بیان بیرون گلبرگ بریزن
پایان فلش بک
کوک :خوبی پرنسسم بیا اینم یک لیوان آب
ویو ات
امروز حالش خوبه دیشب سرش به جایی نخورده آیا
ات:مرسی😳😶
کوک:خوب امروز قراره بریم به یه رستوران
ساعت ۸ آماده باش
ات:باشه ولی دیگه هرچی بخوام می پوشم
ویو کوک
گفتم میخوام ازش خواستگاری کنم
پس بزارم هرچی میخواد بپوشه
کوک:باشه عشقم
ویو ات
دیگه داشتم از اینکه سرش به جایی خورده مطمئن می شدم رفتم پایین دیدم کوک پشت یه میز خیلی پر پ قشنگ صبحونه نشسته توی گوشیشه
کوک:عشقم اومدی بیا بشین چطوره دوستش داری؟
ات:ع..عاا..عالیه
کوک :خوبه پس بشین بخور
نویسنده :تا ساعت ۶ داشتم سریال میدیدن
کوک:پاشو آماده شو رستوران یکم دوره زود باید بریم
ات :باشه
ویو ات
رفتم یه دوش ده مینی گرفتم و بعدش موهام رو حالت دادم و یه لباس اسپرت پوشیدم گفتم این همه مدت پیراهن میپوشیدم بسه دیگه اه انقدر بدم میاد
رفتم پایین دیدم کوک با یه کت و شلوار قشنگ و ساعت با کلاس منتظرمه
ویو کوک
فکر کردم الان به یه لباس لختی میاد ولی وقتی دیدم با یه لباس اسپرت اومد که گفتم ای بابا ریدی تو خواستگاریم
ات:لباسم خوبه بهم میاد
کوک: آره خیلی بیشتر از پیراهن میاد(زیر لب آروم)وای بد موقعی پوشیدی
ات :چیزی گفتی
کوک:چی من نه گفتم خیلی بهت میاد(آره جون عمت)
رسیدن..
پارت بعدی لباس کوک و ات و بقیه چیز ها هم میزارم
بای💜
صبح
ات :عااااام (خمیازه)
فلش بک به دیشب
ویو کوک همش داشتم دنبال یه رستوران و کافه خوب میگشتم بالاخره یکی رو پیدا کردم
بقیه اعضا رو دعوت کردم به تهیونگ هم گفتم رز رو بیاره و بره ترتیب حلقه رو بده البته گفتم به رز هم بگه که تزئین رو طوری انجام بده که معلوم نباشه چون قراره همه پشت صندوق و جا های دیگه قایم بشن و خدمت کار ها هم چراغ رو خاموش کنن و من خواستگاریکنم و بقیه بیان بیرون گلبرگ بریزن
پایان فلش بک
کوک :خوبی پرنسسم بیا اینم یک لیوان آب
ویو ات
امروز حالش خوبه دیشب سرش به جایی نخورده آیا
ات:مرسی😳😶
کوک:خوب امروز قراره بریم به یه رستوران
ساعت ۸ آماده باش
ات:باشه ولی دیگه هرچی بخوام می پوشم
ویو کوک
گفتم میخوام ازش خواستگاری کنم
پس بزارم هرچی میخواد بپوشه
کوک:باشه عشقم
ویو ات
دیگه داشتم از اینکه سرش به جایی خورده مطمئن می شدم رفتم پایین دیدم کوک پشت یه میز خیلی پر پ قشنگ صبحونه نشسته توی گوشیشه
کوک:عشقم اومدی بیا بشین چطوره دوستش داری؟
ات:ع..عاا..عالیه
کوک :خوبه پس بشین بخور
نویسنده :تا ساعت ۶ داشتم سریال میدیدن
کوک:پاشو آماده شو رستوران یکم دوره زود باید بریم
ات :باشه
ویو ات
رفتم یه دوش ده مینی گرفتم و بعدش موهام رو حالت دادم و یه لباس اسپرت پوشیدم گفتم این همه مدت پیراهن میپوشیدم بسه دیگه اه انقدر بدم میاد
رفتم پایین دیدم کوک با یه کت و شلوار قشنگ و ساعت با کلاس منتظرمه
ویو کوک
فکر کردم الان به یه لباس لختی میاد ولی وقتی دیدم با یه لباس اسپرت اومد که گفتم ای بابا ریدی تو خواستگاریم
ات:لباسم خوبه بهم میاد
کوک: آره خیلی بیشتر از پیراهن میاد(زیر لب آروم)وای بد موقعی پوشیدی
ات :چیزی گفتی
کوک:چی من نه گفتم خیلی بهت میاد(آره جون عمت)
رسیدن..
پارت بعدی لباس کوک و ات و بقیه چیز ها هم میزارم
بای💜
۳.۸k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.